جدول جو
جدول جو

معنی قلفاط - جستجوی لغت در جدول جو

قلفاط
(قَ)
لقب محمد بن یحیی ادیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلاط
تصویر قلاط
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه
فرهنگ فارسی عمید
اسم شامی کراث شامی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
دهی است در صعید در مغرب شط نیل. و این کلمه معرب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
تثنیۀ قلف. هر دو کرانۀ بروت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
جمع واژۀ قلفه. (اقرب الموارد). رجوع به قلفه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقلف بمعنی ارزان و فراخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سنه قلفاء، سال ارزان و فراخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ عُدْ دَعْ وَ)
قلعه ای است میان قزوین و خلخال. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعه ای است بر قلۀ یکی ازکوههای تارم از دیلم، و آن میان قزوین و خلخال واقعاست. این قلعه از صاحب الموت است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
فارسیان آن را به معنی مطلق قلعه استعمال نمایند. (آنندراج) :
زینسان که بیاراست کنون میر قلاطی
آن میر خردمند هواخواه وفادار.
میرمعزی (از آنندراج).
و در فرهنگ، کلات به فتح کاف تازی و فوقانی، دیه یا قریه که بر سر کوه بلند واقع شده و کلاته دیه کوچک و قلعۀ کوچک را گویند، و از اینجا مستفاد میشود که قلاط ظاهراً معرب همین کلات است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلفاء
تصویر قلفاء
فرخسال سال ارزانی
فرهنگ لغت هوشیار
آماس گند (ورم بیضه)، کوته بالا مرد پارسی تازی گشته کلات (قلعه) کوتاه، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار