- قلعه
- دژ، کلات
معنی قلعه - جستجوی لغت در جدول جو
- قلعه
- پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، دژ، دز، دیز، دیزه، ابناخون، اورا، کلات، قلاط، پشلنگ، رخّ، حصن، ملاذ، حصار بلند
- قلعه
- پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، حصار بلند را گویند
- قلعه ((قَ عَ یا عِ))
- دژ، حصار، جمع قلاع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکه، بخش
بخور شکمباره
تنپوش دادن، فرجامه تنپوش، گزیده داراک جامه دوخته که بزرگی بکسی بخشد، جمع خلع
کالا کالای بازرگانی، آژخ زگیل دانه ای که بر پوست پدید آید و درد ندارد، یک دانه زالو سرشکستگی شکسته گشتن سر سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
ساحت خانه، گشادگی و فضای خانه
جلو سر، جلو سر که موهایش ریخته باشد
کلیه، هر یک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده ها قرار دارد و مواد زائد خون را به صورت ادرار دفع می کند، قلوه، گرده
قلم مانند، در کشاورزی قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می برند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
جوش، دمل، توده ای که در زیر پوست بدن پیدا شود
پوست سر آلت تناسلی مرد که در عمل ختنه بریده می شود
غذایی که از گوشت، میگو و ماهی یا چیزهای دیگر تهیه می شود، پاره و تکه گوشت
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند، سبنج، سپنج
دیدار، رخسار چهره، یک شکوفه خرما، گریبانه آرایش نیامی ریژباره (ریژ هوا و هوس)، تک پران زنی را گویند که گاه خود را به مردان بیگانه بنمایاند، همه دان آگاه از چند و چون زندگی دیگران
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
چکاوک خاکستری از پرندگان موشیار از پرندگان
پارسی تازی گشته کاسه نیشزبان کاسه بشقاب بزرگ، جمع قصعات قصع قصاع
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
جمع قانع، کم خواهان خرسندان کم گساران، باریکه شن سرکوه، سر کوهان
بادبان کشتی کلوخ، پاره گل تراشه، سنگ کنده
لفچ لب ستبر را گویند پوسته سرنره پوسته، ناخن افتاده پوست نوک آلت مرد است که روی حشفه را در حالت معمولی (غیر حالت نعوظ) می پوشاند و در موقع نعوظ نوک آلت که عبارت از حفشه می باشد معمولا از سوراخ نوک قلفه خارج می شود و قلفه به صورت پوستی چین خورده در پشت تاج حفشه قرار می گیرد. در مسلمانان و دیگر مردمی که ختنه در آنان انجام می گیرد قلفه برداشته می شود (در حقیقت ختنه برداشتن قلفه است)
فلزیست که مسگران مس سرخ را با آن سپید کنند، فلزی است سفید رنگ مانند نقره، قابل تورق، سخت تر از سرب باسانی ذوب میشود
گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند
کلیه، یکی از دو غده بزرگی که بر دو طرف پهلوی انسان و حیوان است و تولید ادرار می کند
قلمه زدن نهاله زدن نهاله کاشتن آنچه بشکل قلم باشد، شاخه درخت که آن را در زمین فرو کنند تا ریشه بگیرد و نمو کند
دردماست کشک ک، خرما، کاسه کوچک
مفرد قلخ و بزرگ سر
مغاک آبگیر، فرورفتگی درسنگ درتن آدمی نادرست نویسی غلته غلتبان دیوث قواد قرمساق: شلغم و باقلی است گفته تو نمک ای قلتبان، ترا باید
پارسی است غلیه چوبی دراز آهن زده که بدان جفت گاو زمین را شکافند قلوه پارسی است گرده گیاه مروارید سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن بیماری، ماندگی سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن
سربند انبان، برگزیده داراک سرکوهان، مگس شتر، سرنای
ملعونه در فارسی مونث ملعون گجیته: زن ملعه در فارسی: زر یون پیچ (شقایق پیچ) از گیاهان