جدول جو
جدول جو

معنی قلذم - جستجوی لغت در جدول جو

قلذم
(قَ ذَ)
کس فراخ بسیارآب. (منتهی الارب). فرج فراخ پرآب. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلزم
تصویر قلزم
دریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، بحر، ژو، زو، راموز، یم، داما
قلزم نگون: کنایه از آسمان در اصل نام دریای سرخ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم
تصویر قلم
هر وسیله ای که با آن بنویسند
خامه، کلک
نویسندگی، شیوۀ نوشتن، سبک
در علم زیست شناسی هریک از استخوان های دست وپای انسان و سایر جانداران
نوع، گونه
شصت وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه، نون والقلم
واحد شمارش برخی اشیا
قلم راندن: حکم کردن، رقم زدن، رقم کردن، نوشتن
قلم زدن: نوشتن، نقش کردن، نقاشی کردن، حکاکی کردن
قلم شدن: قطع شدن، بریده شدن
قلم کردن: بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن
قلم کشیدن: خط کشیدن، خط زدن، حذف کردن، نادیده گرفتن، بی توجهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ)
نام شهری است میان مصر و مکه نزدیک کوه طور و به سوی آن مضاف است بحر قلزم بدان جهت که بر طرف آن واقع است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یا آنکه فرومیبرد هرکه وی را سوار شود. (منتهی الارب) (شرح قاموس). شهری است در مصرکه میان آن و مصر سه روز فاصله است. این شهر بر ساحل دریا واقع است و سپس به سوی بلاد بجه منعطف میگردد ودارای کشت وزرع و باغ و درخت و آب نیست و مردم آب رااز چاههای دوردست برای مصرف خود می آورند. این شهر عمارتها دارد و لشکرگاه مصر و شام بدانجاست. محمولات مصر و شام برای حجاز و یمن از اینجا بارگیری می شود. یاقوت آرد: اینک این شهر ویران شده و بندر و لشکرگاه کشتی ها جایی است نزدیک بدان که آن را سویس خوانند و آنجا هم چندان آباد نیست و ساکنان کمی دارد. گروهی از دانشمندان به قلزم منسوبند. و آنجا که از قصبه های مصر یاد میکند گوید: رایه و قلزم از قصبه های قبلی مصر است و در قلزم فرعون غرق شد، و قلزم در اقلیم سوم است و طول آن 56 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 28 درجه وثلث است. مهلیی گوید: به کوه قلزم کوهی پیوسته است که در آن مغناطیس یافت میشود. ابوالحسن بلخی گوید: آن قسمت از دریای هند که از قلزم تا محاذی بطن یمن است آن را دریای قلزم نامند. طول آن سی مرحله است و وسیعترین نقطۀ عرضی آن جایی است که فاصله آن سه شب راه است و رفته رفته این فاصله کم میشود تا آنکه در قسمتهایی از آن از طرفی میتوان طرف دیگر را دید تا آنکه به قلزم منتهی میگردد. جایی است که فرعون و یارانش در آن غرق شدند، و در مورد آن اختلاف است. ابن کلبی در این باره توصیفی دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
دریای قلزم را قرزم نیز نامند. (برهان) :
ای زرین نعل آهنین سم
وی سوسن گوش خیزران دم
با رای تو ذره است خورشید
با طبع تو قطره است قلزم.
انوری
لغت نامه دهخدا
(رِ)
به یک بار مال نیکو دادن کسی را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ ذَ)
مهتر بسیار بخشنده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، به یک بار مال جید دهنده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ ذُ)
چاههای پست فرورفته. (منتهی الارب) (آنندراج). الابارالخسف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ ذَم م)
نیک تیزرو، سخت توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مهتربسیاردهش. بسیار بخشنده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ)
انگیخته شده و ترغیب شده و تحریض شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ ذَ)
بمعنی قلهدم یا تصحیف آن کلمه است. (اقرب الموارد). رجوع به قلهدم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ ذَ)
چاه بسیار آب. (منتهی الارب). چاه پرآب. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لَ)
شتر سطبر بزرگ کوهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ لِ ذَ)
بهمه قلذه، ستور ریزۀ بسیارقلذ. (منتهی الارب). ستور که بدان قلذ آویخته باشد. (اقرب الموارد). رجوع به قلذ شود
لغت نامه دهخدا
(قِ حَم م)
مرد نازنده به خود. (منتهی الارب) (آنندراج). المتعظم فی نفسه. (اقرب الموارد) ، کلان سال. (منتهی الارب) (آنندراج). سالمند، و جوهری آن را در باب حاء ذکر کرده از جهت اینکه میم آن زاید است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ زُ)
نام شمشیر عمرو بن معدیکرب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
اقلام. جمع واژۀ قلم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ)
آنچه جنبان باشد از حلقوم اسب، لغتی است در بلدم. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلدم شود.
لغت نامه دهخدا
(قُ زُ)
نهری است در غرناطۀ اندلس، و اینک آن را حدارﱡه نامند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
کرمکی است شپش مانندکه به چارپایه درآویزد و تا حیاتش مفارقت نکند. (منتهی الارب). چیزی است چون شپش که به بهائم چسبد و تا آنها را نکشد جدا نشود. (اقرب الموارد از صاغانی)
لغت نامه دهخدا
(قُلْ لا)
نوعی از شورۀ گیاه که قاقلی نامندش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابوالعلاء گوید:
لولا غضا نجد و قلاّمه
لم یثن بالطیب علی رنده.
(از اقرب الموارد).
قاقلی است. (فهرست مخزن الادویه). و نزدبعضی رعی الابل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). کاگل. (مهذب الاسماء). قلام به ضم قاف و تشدید لام به الف کشیده، کاگل. (بحر الجواهر). و رجوع به ترجمه صیدنه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ عَم م)
پیر سالخورده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
گنده پیر. (منتهی الارب) (آنندراج). عجوز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ)
فرومایۀ ناکس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دو نیمه شدن، قطع شدن، شکسته شدن نی تراشیده را گویند که با آن بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلذ
تصویر قلذ
کنه ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذم
تصویر لذم
به شگفت آوردن، بوسه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلام
تصویر قلام
کلک تراشیده خامه تراشیده شورگیاه قاقلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحم
تصویر قلحم
فیرنده خود بزرگ بین، کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلزم
تصویر قلزم
فرومایه و ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذم
تصویر قذم
جمع قذمه، آشام ها بخشنده دهشمند: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم
تصویر قلم
((قَ لَ))
هر ابزاری که با آن بنویسند، نی تراشیده که با آن بنویسند
قلم به تخم چشم زدن: کنایه از کار نویسندگی یا قلم زنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلزم
تصویر قلزم
((قُ زُ))
رود بزرگ، دریای پرآب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلم
تصویر قلم
خامه
فرهنگ واژه فارسی سره
اقیانوس، بحر، دریا، یم
متضاد: بر، خشکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوران، گود عمیق، محل ریزش و چرخش آب، چاله ای که در آن آب
فرهنگ گویش مازندرانی