غفاین. دروقینون (در تذکره آمده است: دروفیقون) ، و آن نباتی است شبیه درخت زیتون دارای شاخه هایی که طول هر یک کمتر از یک ذراع است و برگهائی مانند برگ زیتون و درازتر و نازکتر و شکوفۀ سفیدو دانه های سفید به اندازۀ دانۀ کرسنۀ کوچک، و این سرد و خواب آور است. (مفردات ابن بیطار: دروقینون)
غفاین. دروقینون (در تذکره آمده است: دروفیقون) ، و آن نباتی است شبیه درخت زیتون دارای شاخه هایی که طول هر یک کمتر از یک ذراع است و برگهائی مانند برگ زیتون و درازتر و نازکتر و شکوفۀ سفیدو دانه های سفید به اندازۀ دانۀ کرسنۀ کوچک، و این سرد و خواب آور است. (مفردات ابن بیطار: دروقینون)
صلحا. جمع واژۀ صلیح، بمعنی صالح: قاضی مکران را با چند تن از صلحا و اعیان رعیت به درگاه فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242). زیشان بهر اقلیم یکی بنده و بابی است کو را به صلاح گرهی کز صلحااند. ناصرخسرو. یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود... (گلستان). و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)
صلحا. جَمعِ واژۀ صلیح، بمعنی صالح: قاضی مکران را با چند تن از صلحا و اعیان رعیت به درگاه فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242). زیشان بهر اقلیم یکی بنده و بابی است کو را به صلاح گُرُهی کز صلحااند. ناصرخسرو. یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود... (گلستان). و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)
شلحا. تیغ تیز. ج، شلح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تیغ تیز و آن به سبب اسم آلت بودنش مؤنث آمده است. (از اقرب الموارد). رجوع به شلحی شود
شلحا. تیغ تیز. ج، شُلح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تیغ تیز و آن به سبب اسم آلت بودنش مؤنث آمده است. (از اقرب الموارد). رجوع به شلحی شود