جدول جو
جدول جو

معنی قلانس - جستجوی لغت در جدول جو

قلانس(قَ نِ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
قلانس
جمع قلنسوه، دستاها بنگرید در کشتی ساز در کشتی سازی جمع قلنسوه کلاهها
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلان
تصویر قلان
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ نِ)
محمد بن احمد بن خاقان. از راویان است. (ریحانه الادب). روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(قَ سِنْ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ اَ مَ دِ قَ نِ)
از بزرگان صوفیه در قرن سوم هجری معاصر با جنید و امثال اوست. به سال 290 هجری قمری در سفر حج درگذشت
لغت نامه دهخدا
قلانسی. او راست: تهذیب الواقعات در فروع حنفیه
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن ابوبکر بن یونس دمشقی قلانسی. در 629 هجری قمری بزاد و نزد ابن روزبه و دیگران بیاموخت و در 702 هجری قمری درگذشت. (دررالکامنه ج 2 ص 21)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
جعفر بن محمد. از راویان است. (ریحانه الادب). روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
حسین بن مختار. از راویان است. (ریحانه الادب). در اصطلاح علم حدیث، روات افرادی هستند که احادیث را از منابع مختلف دریافت کرده و آن ها را به دیگران منتقل می کنند. روات می توانند صحابه، تابعین و افرادی از نسل های بعدی باشند که بر اساس تجربه، یادگیری و امانت داری خود، احادیث را نقل می کنند. این افراد به عنوان پل ارتباطی میان نسل های مختلف مسلمانان در انتقال معارف دینی نقش دارند.
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
حسن بن مختار. از راویان است. (ریحانه الادب). روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ قَ نِ)
ابن مختار کوفی. با برادرش حسن از اصحاب امام صادق بودند. کتاب الحدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قَ نِ)
ابویعلی حمزه بن اسد تمیمی، از خاندانی معروف به دمشق. مورخ معروف. تتمۀ تاریخ هلال صابی از 448 تا 555 ه. ق. از اوست
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش از ولایت بتون در ایالت ’پادکاله’ فرانسه، دارای راه آهن و 33513 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ سِن)
قلنسوه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اصل آن قلنسوه است که واو را حذف کرده اند زیرا در عربی اسمی نیست که آخر آن حرف علهو ماقبل آن ضمه باشد از اینرو آخر آن را باء ماقبل مکسور قرار دادند و چون قاض گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
بحر قلاس، دریای کف افکن. (ربنجنی). دریای بسیارآب کفک انداز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، قلنسوه فروش. (ناظم الاطباء). آنکه قلنسوه دوزد
لغت نامه دهخدا
حمارالوحش است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
جمع واژۀ قینس، بمعنی گاو نر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قینس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
جمع واژۀ قونس. (ناظم الاطباء). رجوع به قونس شود، اسم سنگدان است که برومی کیلان و به یونانی شعر سمعون نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قوانص شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به قلومس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لانْ نُ)
نباتی است مسمی به خوخ المروج جهت مشابهت به آن در رنگ و برگ و شاخه ها مگر آنکه برگ این از آن کوتاه تر و اندک عریض تر و گرههای قصب این نزدیک به هم و منبسط بر روی زمین به خلاف آن، و اهل مصر به جای چوب در استسقای آب استعمال مینمایند و بسیاری آب نیل را بدان میکشند و به زراعت و غیره میدهند، و مزۀ آن تفه با اندک لزوجت است، و شیخ ابن بیطار گفته عصارۀ آن چون بیاشامند جهت نفث الدم مفید و جهت نزف الدم نیز حمولاً نافع و فعل آن در این باب مانند دوایی است که به یونانی لوسیماخیوس نامند و گویا نوعی ازآن است. (مخزن الادویه). نوعی گیاه که آن را به عربی خوخ المروج گویند و از آن دارویی سازند که نفث الدم را مفید باشد و نزف الدم را بند آرد. (دزی ج 2 ص 387)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
مغولی رمه باژ باژی که ازگله ورمه می ستانده اند درزمان ایلخانان، بیگاری مالیات گله (ایلخانان) : چنان است که قضات و دانشمندان و علویان قلان و قوپچور ندهند جمع (بسیاق عربی) : قلانات، بیگاری: ... و مئونت ایشان بر پدران بود و بهر وقت ایشان را قلان باید کشید. یا عمله قلان. کارگر بیمزد عمله بیگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاس
تصویر قلاس
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانسی
تصویر قلانسی
دستادوز دستافروش منسوب به قلانس کلاهدوز کلاه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانسی
تصویر قلانسی
((قَ))
منسوب به قلانس، کلاه دوز، کلاه فروش
فرهنگ فارسی معین