جدول جو
جدول جو

معنی قلائص - جستجوی لغت در جدول جو

قلائص
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قلوص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلوص شود
لغت نامه دهخدا
قلائص
جمع قلوس، ماده اشتران
تصویری از قلائص
تصویر قلائص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بافت سر راه مالرو گوغر به قلعه عسکر. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 550 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، حبوب. و راه آن مالرو است. مزارع گل آبدان، امرودین جزء این دهند و ساکنین آن از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ایل کرد پیشکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 64)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قلیله. (اقرب الموارد). رجوع به قلیله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قلاده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلاده شود.
- ام القلائد، میانکک زرین در گردن بند. (مهذب الاسماء).
- قلائدالخیل، کنایه از بزرگواران. گویند: نساء بنی فلان قلائدالخیل، ای هن کرام، زیرا جز اسب پیشرو نجیب را قلاده به گردن ننهند. (اقرب الموارد).
- قلائدالشعر، باقیماندۀ از شعر بر زمانه. (منتهی الارب). اشعاری که بر روزگار بماند و به خاطر نفاستی که داردهمواره محفوظ باشد و فراموش نگردد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قلوص. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشتران خرد. رجوع به قلوص شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام گروهی از ستارگان در برج ثور. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
فعال است مبالغه را. (اقرب الموارد). رجوع به قلوص شود، آب بلندبرآینده. (منتهی الارب) : ماء قلاص، آب مرتفع. (اقرب الموارد) ، دوشندۀ قلوص (شتر مادۀ جوان) ، قلاص الثلج، که برف آرد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلائل
تصویر قلائل
جمع قلیل، اندک ها کم ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلیه، تواهه ها بنگرید به قلیه قلاید در فارسی، جمع قلاده، گردنبندها قلاده گردن بند ها گلوبندها: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است. . ، جمع قلاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلائد
تصویر قلائد
((قَ ئِ))
جمع قلاده
فرهنگ فارسی معین