جدول جو
جدول جو

معنی قفاع - جستجوی لغت در جدول جو

قفاع
(قِ)
جمع واژۀ قفعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قفعه شود
لغت نامه دهخدا
قفاع
(قَفْ فا)
آنکه مال را خرج نکند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قفاع
(قُ)
بیماریی است که پای گوسفند را کج گرداند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
قفاع
(قُفْ فا)
بیماریی است که پای گوسفند را کج گرداند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود، گیاهی است درهم کشیده و شبیه به شاخ و سرون سخت و محکم که به خشک آن کف الکلب گویند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قفاع شود
لغت نامه دهخدا
قفاع
کژ دست و پایی ازبیماری های ستور
تصویری از قفاع
تصویر قفاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلاع
تصویر قلاع
قلعه ها، پناهگاهایی که بر فراز کوه یا جاهای بلند ساخته شود، حصن ها، حصار بلندها، دژها، دزها، جمع واژۀ قلعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفار
تصویر قفار
قفرها، بیابانهای بی آب و علف که در آن حیوان وجود نداشته باشد، جمع واژۀ قفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاع
تصویر فقاع
شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاع
تصویر قصاع
قصعه ها، بشقاب بزرگ ها، کاسه ها، جمع واژۀ قصعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطاع
تصویر قطاع
بسیار برنده، بسیار قطع کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یفاع
تصویر یفاع
تل، پشته، زمین بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناع
تصویر قناع
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
از نواحی صعده است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُفْ فاعَ)
دامی است که از شاخ خرما سازند و بدان مرغان را شکار کنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ عی ی)
مرد سرخ که از شدت سرخی پوست بینی وی برکنده باشد، (احمر...) سخت سرخ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قفاف
تصویر قفاف
دزدتردست چسباندست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاص
تصویر قفاص
بزکوهی ازجانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفان
تصویر قفان
نشان و پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاز
تصویر قفاز
دستوانه هنگام جنگ به دست کنند دستکش آهنی، دستکش پنبه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاع
تصویر قشاع
لته پاره آواز کفتار ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفار
تصویر قفار
نان بی خورش، جمع قفر، بیابان ها جمع قفر بیابانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاح
تصویر قفاح
برسرزدن
فرهنگ لغت هوشیار
روسری، رخپوشه، زینه جنگ افزار پارچه ای که زنان سر خود را پوشانند روسری، جمع اقناع اقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلعه، از ریشه پارسی کلات ها برفک ازبیماری ها، خاک کلنبه (قلنبه)، گل تراشه دورغگو، چفته زن، پاسبان، مرده دزد، دندان کش جمع قلعه دژها: یمین - الدوله... بسیاری دیگر بقلاع بازداشت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قصعه، از ریشه پارسی کاسه ها از ریشه پارسی کاسه گر کاسه فروش جمع قصعه کاسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضاع
تصویر قضاع
دل پیچه شکمدرد، گردآرد که از بیختن برخیزد، ریختگی ازاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاع
تصویر قطاع
بمعنی برنده، جمع قاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباع
تصویر قباع
خوک، بد دل، ترسو آیینه فراخ، خار پشت، گول: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراع
تصویر قراع
کوبنده، دارکوب از پرندگان، سپر، سفت و سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاع
تصویر فقاع
شرابی که از مویز یا جو گرفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاع
تصویر رفاع
انبار کردن چاش (غله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفاع
تصویر دفاع
دفع کردن از کسی، همدیگر را راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواع
تصویر قواع
خرگوش از جانوران، آوای خرگوش، زوزه گرگ گرگ زوزه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفاع
تصویر دفاع
پدافند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلاع
تصویر قلاع
دژها
فرهنگ واژه فارسی سره