گستردنیها، و واحد آن مفرش است. (آنندراج) (از منتهی الارب). جمع واژۀ مفرش. (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه). و رجوع به مفرش شود، هو کریم المفارش، او دارای زنهای کریم است. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ مفرشه. (اقرب الموارد). رجوع به مفرشه شود
گستردنیها، و واحد آن مَفرَش است. (آنندراج) (از منتهی الارب). جَمعِ واژۀ مَفرَش. (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه). و رجوع به مفرش شود، هو کریم المفارش، او دارای زنهای کریم است. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ مِفرَشَه. (اقرب الموارد). رجوع به مفرشه شود