یکی قعال. (اقرب الموارد). رجوع به قعال شود. شکوفۀ انگور و مانند آن، یا آنچه از گلش بیفتد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشم ریزان از شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
یکی قعال. (اقرب الموارد). رجوع به قعال شود. شکوفۀ انگور و مانند آن، یا آنچه از گلش بیفتد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشم ریزان از شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
گروه از فرزندان یک پدر. (منتهی الارب). گروهی مردم از یک پدر. (ترجمان علامۀ جرجانی). جماعتی را گویند که از یک پدر باشند. (برهان) ، پاره ای از کلۀ سر فراهم آمده با پارۀ دیگر. ج، قبایل، دوال لگام، سنگ بزرگ سر چاه. (منتهی الارب)
گروه از فرزندان یک پدر. (منتهی الارب). گروهی مردم از یک پدر. (ترجمان علامۀ جرجانی). جماعتی را گویند که از یک پدر باشند. (برهان) ، پاره ای از کلۀ سر فراهم آمده با پارۀ دیگر. ج، قبایل، دوال لگام، سنگ بزرگ سر چاه. (منتهی الارب)
دختر عقیل بن ابی طالب. از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزه و احوص داستانی است. و نیز اشعاری در مرثیۀ شهیدان کربلا دارد. و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج 3 و تاریخ طبری و الموشح مرزبانی و الاغانی و مروج الذهب و العقد الفرید شود دختر ضحاک بن عمرو بن محرق بن منذر بن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمرو بن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود
دختر عقیل بن ابی طالب. از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزه و احوص داستانی است. و نیز اشعاری در مرثیۀ شهیدان کربلا دارد. و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج 3 و تاریخ طبری و الموشح مرزبانی و الاغانی و مروج الذهب و العقد الفرید شود دختر ضحاک بن عمرو بن محرق بن منذر بن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمرو بن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود
زن بزرگ درشت جثه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عقاب که بر سر کوه جای گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: عقاب قیعله، بنحو اضافه و صفت. (منتهی الارب)
زن بزرگ درشت جثه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عقاب که بر سر کوه جای گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: عقاب قیعله، بنحو اضافه و صفت. (منتهی الارب)
جمع واژۀ عیال. (ناظم الاطباء). رجوع به عیال و عیل شود، برطرف کردن خدای سختی را. اغاثهم اﷲ برحمته، کشف شدتهم. اغاثنا اﷲبالمطر، کشف الشده عنّا به . (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عیال. (ناظم الاطباء). رجوع به عیال و عیل شود، برطرف کردن خدای سختی را. اغاثهم اﷲ برحمته، کشف شدتهم. اغاثنا اﷲبالمطر، کشف الشده عنّا بِه ِ. (از اقرب الموارد)