شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. ج، اقعده، قعد، قعدان، قعائد، شتربچۀ از مادر جداشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فصیل، البکر الی ان یثنی. (اقرب الموارد). شتر جوانه که نخست در بار و برنشست آمده باشد تا آنکه به شش سالگی درآید. (منتهی الارب). قلوص. (اقرب الموارد)
شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. ج، اَقْعِده، قُعُد، قِعْدان، قَعائد، شتربچۀ از مادر جداشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فصیل، البکر الی ان یثنی. (اقرب الموارد). شتر جوانه که نخست در بار و برنشست آمده باشد تا آنکه به شش سالگی درآید. (منتهی الارب). قلوص. (اقرب الموارد)
نشستن. (منتهی الارب). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعه و سجده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). یقال: للقائم اقعد و للنائم اجلس. و در کلیات آمده که در جواب ’ما یصنع فلان’، گویند یقعد، به معنی یمکث، خواه ایستاده باشد یا نشسته، و در قعود لبث و درنگ هست به خلاف جلوس و ازاینرو قواعدالبیت گویند نه جوالس البیت، و نیز گویند فلان جلیس الملک نه قعیدالملک. (اقرب الموارد) ، برخاستن. و این از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بازایستادن از حیض و زه و نکاح. گویند: قعدت المراءه قعوداً. (منتهی الارب) ، قعدت عن الزوج، مایل نشد به شوهر. (ناظم الاطباء) ، سینه بر زمین نهادن مرغ و مرد خوار. (منتهی الارب). سینه بر زمین نهادن مرد خوار. (ناظم الاطباء) ، لازم گرفتن جای را. (منتهی الارب) ، سال میان بارآوردن خرمابن، آماده شدن برای کارزار، به حریف و همدست خود توانستن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قعد فلان بقربه، توانا شد بر همدست خود. (ناظم الاطباء) ، تند گرفتن نهال خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناکدخدا ماندن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اهتمام کردن: قعد فلان للامر، اهتمام کرد فلان در آن کار. (ناظم الاطباء) ، درنگی کردن. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : قعد عن حاجته، تأخر عنها. (اقرب الموارد). قعد عن الامر، درنگی کرد درآن کار. (ناظم الاطباء) ، صیروره و گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قعد به معنی صار نیز آمده و عمل صار را میکند، چنانکه گویند: حدد شفرته حتی قعدت کأنها حربه، ای حتی صارت کالحربه، و گویند: ثوبک لاتقعد تطیر به الریح، ای احفظ ثوبک فلاتصیر الریح طائره به. (اقرب الموارد) ، شروع کردن: قعد یشتمنی، ای اقبل او طفق. (اقرب الموارد)
نشستن. (منتهی الارب). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعه و سجده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). یقال: للقائم اقعد و للنائم اجلس. و در کلیات آمده که در جواب ’ما یصنع فلان’، گویند یقعد، به معنی یمکث، خواه ایستاده باشد یا نشسته، و در قعود لبث و درنگ هست به خلاف جلوس و ازاینرو قواعدالبیت گویند نه جوالس البیت، و نیز گویند فلان جلیس الملک نه قعیدالملک. (اقرب الموارد) ، برخاستن. و این از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بازایستادن از حیض و زه و نکاح. گویند: قعدت المراءه قعوداً. (منتهی الارب) ، قعدت عن الزوج، مایل نشد به شوهر. (ناظم الاطباء) ، سینه بر زمین نهادن مرغ و مرد خوار. (منتهی الارب). سینه بر زمین نهادن مرد خوار. (ناظم الاطباء) ، لازم گرفتن جای را. (منتهی الارب) ، سال میان بارآوردن خرمابن، آماده شدن برای کارزار، به حریف و همدست خود توانستن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قعد فلان بقربه، توانا شد بر همدست خود. (ناظم الاطباء) ، تند گرفتن نهال خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناکدخدا ماندن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اهتمام کردن: قعد فلان للامر، اهتمام کرد فلان در آن کار. (ناظم الاطباء) ، درنگی کردن. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : قعد عن حاجته، تأخر عنها. (اقرب الموارد). قعد عن الامر، درنگی کرد درآن کار. (ناظم الاطباء) ، صیروره و گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قعد به معنی صار نیز آمده و عمل صار را میکند، چنانکه گویند: حدد شفرته حتی قعدت کأنها حربه، ای حتی صارت کالحربه، و گویند: ثوبک لاتقعد تطیر به الریح، ای احفظ ثوبک فلاتصیر الریح طائره به. (اقرب الموارد) ، شروع کردن: قعد یشتمنی، ای اقبل او طفق. (اقرب الموارد)