- قعود
- نشستن، نشستن شخص ایستاده
معنی قعود - جستجوی لغت در جدول جو
- قعود
- نشستن، مقابل قیام
- قعود ((قُ))
- نشستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اوجگیری، بالا رفتن
سودمندتر، بازگردنده تر
خو کردن، عادت کردن
جمع سعد، همایونان، ناهید، زاوش، تیز، دبیرسپهر، تیر ماه
بالا رفتن
بالا رفتن از جایی، کنایه از ترقی کردن
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
مبارک شدن، خجسته شدن، نیک بخت شدن، جمع سعد، سعد
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
جمع عقد، عهدها، پیمانها
جمع قد، پوست بزغالگان جمع قد پوستهای بزغالگان
جمع قتد، چوب های پالان
ترکی ک ارده کبیده نوعی حلواست: پالوده برنگ اطلسی معروفست قاورد بقطنی و نمد موصوفست
مغزپر آهنگ درست (آهنگ قصد) صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
جمع قرد، کپیان جمع قرد بوزینگان کپیان
همنشین
سالخورده رفتنی: مرد
دورتک گود، جمع قعر، تک ها نیتوم ها
قنوده برابر با کسی که در کار و گفتار دلیرگردد
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
عادت کرده بچیزی، معتاد
عقدها، عهد و پیمان ها، قول و قرارها، گره زدن ها، معضل ها، مشکل ها، پیچیدگی ها، جمع واژۀ عقد
عقدها، قلاده ها، گلوبندها، گردن بندها، جمع واژۀ عقد
عقدها، قلاده ها، گلوبندها، گردن بندها، جمع واژۀ عقد
قیدها، زندان ها، بندها، یادداشت ها، ذکرها، افسارها، ریسمانها یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند، جمع واژۀ قید
قدها، بلندی اندام ها، قامت ها، بالاها، کنایه از اندازه ها، درازاها، جمع واژۀ قد