جدول جو
جدول جو

معنی قعن - جستجوی لغت در جدول جو

قعن
(قَ)
نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قعن
(قَ)
کاسۀ بزرگ که در آن خمیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معن
تصویر معن
سهل و آسان در حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرن
تصویر قرن
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطن
تصویر قطن
پنبه، گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخه های نازک و برگ های درشت و گل های زرد یا سرخ رنگ که پس از رسیدن، شکافته می شود و از میان آن دانه هایی بیرون می آید که اطراف آن ها را تارهای سفید فراگرفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین کردن، دشنام دادن، راندن
فرهنگ فارسی عمید
(قُ نُ)
بینی کژ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
ابن ام صاحب. یکی از شاعران عرب است. در عیون الاخبار از قول مدائنی آمده که حجاج روزی در خطبۀ خود به غلط چیزی گفت، مردم گفتند امیر خطا کرد، بعضی از حاضران وی را از آنچه رفته بود باخبر ساختند، او به شعر قعنب تمثل جست و مطلع آن این است:
صم اذا سمعوا خیراً ذکرت به
و ان ذکرت بسوء عندهم اذنوا.
(از عیون الاخبار ج 3 ص 84)
ابن سوید. یکی از دلاوران و شجاعان معروف و سپهسالاران عرب است که در فنون جنگی مهارت به سزا داشت. (عیون الاخبار ج 2 ص 155 و 156)
ابن محرر باهلی، مکنی به ابوعمرو. از راویان بصری است. ابوهفان از او روایت اخذ کرد ولی سرانجام او را هجو کرد و بر وی خشمگین شد. رجوع به معجم الادباء چ هندیۀ مصر ج 6 ص 206 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قین
تصویر قین
بنده، برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطن
تصویر قطن
پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفن
تصویر قفن
تازیانه، زدن باچوب، پس گردنی زدن، کارزارکردن پس گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین، لعنت، طرد، دور کردن از خیر
فرهنگ لغت هوشیار
از واژگان دو پهلو اندک، بسیار، کوتاه، دراز، آسان، دور رفتن، بالیده شدن توانگر دراز طویل، کوتاه، اندک قلیل، بسیار، آسان سهل، توانگر ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعن
تصویر وعن
پناهگاه، زمین سفت
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گود، تک سخن (ته مطلب) کاسه مغاک بزرگ قدح بزرگ، کاسه ای که یک کس را سیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعد
تصویر قعد
همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعر
تصویر قعر
تک و پایان هر چیزی، ته، بن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعم
تصویر قعم
برآمدگی سرین، کژی بینی، بیمارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدن
تصویر قدن
بسند آمدن بسند
فرهنگ لغت هوشیار
قناعه بنگرید به قناعه قانع بنگرید به قانع زینه جنگ افزار، سبد از شاخ و برگ کویک، ریگتوده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ارتش سپاهیان قشون: من روزی یک خروار قرار تامین نان قشن را نیز برداشته ام
فرهنگ لغت هوشیار
یک دوره صد ساله، سده، جای شاخ از سر انسان، گیسو، وقت و زمان چیزی را به چیزی بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قان
تصویر قان
ترکی از پارسی خون پارسی تازی گشته غان توس از گیاهان غان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظعن
تصویر ظعن
کوچ کردن و از جائی بجائی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کلانسال گردیدن، بد گویی کردن، نیزه زدن، گوشه زدن، سرزنش، پیغاره زدن پیغاره زنی که بد چرا کردی گر بد کردم به خویشتن کردم (بدایعی)، رنجاندن به سخن، به بیابان زدن به بیابان رفتن، وا خواهی (اعتراض به رای) نیزه زدن، عیب کسی را گفتن سرزنش کردن ملامت کردن، کنایه زدن کنایه گفتن، نیزه زنی، عیب جویی عیب گویی، سرزنش ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعن
تصویر شعن
پراکندن، ژولیدن برگ خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعن
تصویر سعن
مشک بزرگ، پیه چربی، می ناب دول چرمینه، سایبان بام سایه پوش بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعن
تصویر رعن
گولی، سستی بینی کوه، کوه دراز، آفتاب زدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعن
تصویر ذعن
گردن نهادن فرمانبرداری رام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعن
تصویر طعن
((طَ))
نیزه زدن، سرزنش کردن، کنایه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظعن
تصویر ظعن
((ظَ))
رفتن، کوچ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرن
تصویر قرن
((قَ رْ))
یک دوره صد ساله، جمع قرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرن
تصویر قرن
((قَ رَ))
شتری که آن را با شتر دیگر به هم بسته باشند، ریسمانی که با آن دو شتر ببندند، ترکش، شمشیر، تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرن
تصویر قرن
سده
فرهنگ واژه فارسی سره