جدول جو
جدول جو

معنی قعس - جستجوی لغت در جدول جو

قعس(قَ عِ)
برآمده سینه و درآمده پشت. (منتهی الارب). آنکه پشت وی درشده بود و سینه بیرون آمده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
قعس(قُ)
جمع واژۀ قعساء. رجوع به قعساء شود ، جمع واژۀ اقعس، سنون قعس، دندانهای ثابت به سبب درازی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قعس(رَ دَ)
رفتن چون قعسان. گویند: قعس قعساً، مشی مشیه القعسان او تکلف مشیه القعسان، عطف کردن و خمانیدن: قعس الشی ٔ، عطفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاس
تصویر قاس
سخت
ابرو، ابر
در زیست شناسی قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است، بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدس
تصویر قدس
پاکی
بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، دارالقرار، علّیین، فردوس، سرای جاوید، سبزباغ، اعلا علّیین، فردوس اعلا، دار قرار، دارالسّرور، باغ خلد، باغ ارم، دارالخلد، مینو، دارالنّعیم، نعیم، دارالسّلام، گشتا، خلدستان، خلد، باغ بهشت، رضوان، جنّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوس
تصویر قوس
نهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، نهمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آذر، تیرانداز، خمیدگی، جمع اقواس، کمان
قوس و قزح: رنگین کمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبس
تصویر قبس
شعله و پارۀ آتش، پارۀ آتشی که از آتش بزرگ گرفته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدس
تصویر قدس
پاک شدن، پاک و منزه بودن، پاکی
فرهنگ فارسی عمید
بینی چشمه مرغی است (؟). (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(فَ عَ)
ابن طویق. از بنی اسد، از جذیمۀ و از عدنان. جد جاهلی بنی اسد است و از فرزندانش حجوان، دثار، نوفل، منقذ و جذام اند. (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برجای ماندن چهارپا و از جای خود نشدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
پشت درشده و سینه بیرون آمده. (مهذب الاسماء). مرد برآمده سینه و درآمده پشت. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قعس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درهم کشیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از سختی سرما فراهم آمدن چیزی
لغت نامه دهخدا
قیصی این واژه که بیشیرقیسی گفته و نوشته می شود در بیشتر واژه نامه ها تازی دانسته نشده برابر بازردآلو (تازی) ترغش هلیک شالانک (گویش گیلکی) از گیاهان ترکی چرم، دوال، تیغ تیرکن، نان ور نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمس
تصویر قمس
غوته خوردن، غوته دادن، تکان خوردن زه در زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گود، تک سخن (ته مطلب) کاسه مغاک بزرگ قدح بزرگ، کاسه ای که یک کس را سیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوس
تصویر قوس
کمان، نام برج نهم از 21 برج فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعس
تصویر لعس
گزیدن به دندان سیاهی لب که نیکو نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعد
تصویر قعد
همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعر
تصویر قعر
تک و پایان هر چیزی، ته، بن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعم
تصویر قعم
برآمدگی سرین، کژی بینی، بیمارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعوس
تصویر قعوس
سالخورده رفتنی: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
ترش کردن بالاآوردن، ریسمان ستبر ریسمان کشتی، وشتن پایکوبی، شوریدن دل، لبریزشدن، باریدن نرم، بسیارنوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعس
تصویر طعس
فسوس، فسوس کردن، ریشخند کردن گادن زن را
فرهنگ لغت هوشیار
جای شبکه دار از چوب و برنج و آهن و امثال آن سازند و جانوران پرنده وحشی را در آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنس
تصویر قنس
هراشک (قی اندک)، راسن از گیاهان بزرگ نژادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرس
تصویر قرس
فشرده بربسته پشه خاکی زمهریر، فسرده، دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
آتش گرفتن، سود گرفتن، سود دادن ریشه نژاد افرازه (شعله)، پاره آتش آتش گرفتن از چیزی، فایده گرفتن، شعله، پاره آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدس
تصویر قدس
پاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاس
تصویر قاس
اندازه، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعس
تصویر رعس
لرزیدن، نشاندن، آهسته رفتن: از ماندگی و پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعسر
تصویر قعسر
دیرینه، نوبر: ازتره بار، شگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاس
تصویر قاس
ابرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قفس
تصویر قفس
زندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوس
تصویر قوس
کمان
فرهنگ واژه فارسی سره