شتری که راعی برای حاجات خود گرفته باشد. (اقرب الموارد) : پیشم چو ماه قعده شبرنگ از آن کشند تا خوانم آفتاب جنیبت بر سخاش. خاقانی. قعده نقره خنگ روز آمده از جنیبتش ادهم شب فکند سم کندرو از مشمری. خاقانی. ، خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قعدات. (اقرب الموارد). ج، قعدان. (منتهی الارب) ، زین و پالان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
شتری که راعی برای حاجات خود گرفته باشد. (اقرب الموارد) : پیشم چو ماه قعده شبرنگ از آن کشند تا خوانم آفتاب جنیبت برِ سخاش. خاقانی. قعده نقره خنگ روز آمده از جنیبتش ادهم شب فکند سم کندرو از مشمری. خاقانی. ، خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قُعُدات. (اقرب الموارد). ج، قُعْدان. (منتهی الارب) ، زین و پالان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
قیام نمودن به امر کسی، بازداشتن کسی را از حاجت وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بنشستن از کار. (تاج المصادر بیهقی) ، ترک دادن کاری را و بنشستن از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تقعد عن الامر، ترک طلبه و عبارت اللسان ’لم یطلبه ’. (اقرب الموارد) ، واداشتن کسی از کار. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). واداشتن کسی را از کار و بازداشتن. (آنندراج)
قیام نمودن به امر کسی، بازداشتن کسی را از حاجت وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بنشستن از کار. (تاج المصادر بیهقی) ، ترک دادن کاری را و بنشستن از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تقعد عن الامر، ترک طلبه و عبارت اللسان ’لم یطلبه ُ’. (اقرب الموارد) ، واداشتن کسی از کار. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). واداشتن کسی را از کار و بازداشتن. (آنندراج)
رجل قعدد، مرد قریب پدران به جانب جد اکبر. (منتهی الارب). القریب الاّباء من الجد الاعلی. (اقرب الموارد) ، بعید پدران به جانب جد اکبر. از لغات اضداد است. (منتهی الارب). البعیدالآباء منه (ضد). (اقرب الموارد) ، مرد بددل ناکس بازایستاده از مکارم اخلاق خوار و حقیر. (منتهی الارب). الجبان اللئیم القاعد عن المکارم. (اقرب الموارد) ، گمنام. (منتهی الارب). الخامل. (اقرب الموارد)
رجل قعدد، مرد قریب پدران به جانب جد اکبر. (منتهی الارب). القریب الاَّباء من الجد الاعلی. (اقرب الموارد) ، بعید پدران به جانب جد اکبر. از لغات اضداد است. (منتهی الارب). البعیدالآباء منه (ضد). (اقرب الموارد) ، مرد بددل ناکس بازایستاده از مکارم اخلاق خوار و حقیر. (منتهی الارب). الجبان اللئیم القاعد عن المکارم. (اقرب الموارد) ، گمنام. (منتهی الارب). الخامل. (اقرب الموارد)
برای مره. (اقرب الموارد)، آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : یرتفع (نبات الزقوم) نحو قعده الانسان و اکثر و اقل. (ابن بیطار). رجوع به قعده شود، مرکب انسان. (اقرب الموارد)، گستردنی که بر آن نشینند. (اقرب الموارد از لسان)، {{مصدر}} نشستن. (غیاث اللغات) : عشقها داریم با این خاک ما زآنکه افتاده ست در قعده رضا. مولوی. - ذوالقعده، ماهی است که در آن از سفرها می نشستند. (اقرب الموارد). ماه یازدهم قمری است و یکی از چهار ماهی است که نزد عرب جاهلیت از ماههای حرام به شمار میرفت، چه در آن سفر و جنگ و خونریزی حرام بود. رجوع به ذوالقعده شود
برای مره. (اقرب الموارد)، آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : یرتفع (نبات الزقوم) نحو قعده الانسان و اکثر و اقل. (ابن بیطار). رجوع به قِعْده شود، مَرکب انسان. (اقرب الموارد)، گستردنی که بر آن نشینند. (اقرب الموارد از لسان)، {{مَصدَر}} نشستن. (غیاث اللغات) : عشقها داریم با این خاک ما زآنکه افتاده ست در قعده رضا. مولوی. - ذوالقعده، ماهی است که در آن از سفرها می نشستند. (اقرب الموارد). ماه یازدهم قمری است و یکی از چهار ماهی است که نزد عرب جاهلیت از ماههای حرام به شمار میرفت، چه در آن سفر و جنگ و خونریزی حرام بود. رجوع به ذوالقعده شود
نوعی از نشست، آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را، فرزند پسین، للذکر و الاثنی و الجمع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - ذوالقعده، لغتی است در ذوالقعده. (اقرب الموارد). رجوع به ذوالقعده شود
نوعی از نشست، آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را، فرزند پسین، للذکر و الاثنی و الجمع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - ذوالقِعْده، لغتی است در ذوالقَعْده. (اقرب الموارد). رجوع به ذوالقعده شود
سؤال میکنیم به خدا. گفته اند که گویا خداوند با تو نشسته و تو را نگهداری میکند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). یا معنی آن این است که با تو همنشین شود کسی که صاحب هر نجوی است. (منتهی الارب). و قعدک اﷲ کلمه استعطاف است نه قسم به دلیل اینکه جواب ندارد. و آن مصدری است که به جای فعل نشسته چون عمرک اﷲ به معنی سألت اﷲ تعمرک، ای اطاله عمرک. همچنین قعدک اﷲ، ای قعدک اﷲ به معنی سألت اﷲ حفظک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سؤال میکنیم به خدا. گفته اند که گویا خداوند با تو نشسته و تو را نگهداری میکند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). یا معنی آن این است که با تو همنشین شود کسی که صاحب هر نجوی است. (منتهی الارب). و قَعْدک اﷲ کلمه استعطاف است نه قسم به دلیل اینکه جواب ندارد. و آن مصدری است که به جای فعل نشسته چون عمرک اﷲ به معنی سألت اﷲ تعمرک، ای اطاله عمرک. همچنین قَعْدک اﷲ، ای قَعَدَک اﷲ به معنی سألت اﷲ حفظک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند