جدول جو
جدول جو

معنی قطوراء - جستجوی لغت در جدول جو

قطوراء
(قَ)
گیاهی است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطرات
تصویر قطرات
قطره ها، چکه ها، چک ها، دانه های باران، جمع واژۀ قطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطران
تصویر قطران
مادۀ روغنی شکل و سیاه رنگ که از برخی درختان مانند صنوبر، عرعر و امثال آن می چکد
قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نام محلی است در بلاد بنی حارث بن کعب. جعفر بن علیه حارثی در وقتی که بزندان بوده درباره آن گفته است:
الاهل الی ظل النضارات بالضحی
سبیل و نغرید الحمام المطوق.
وشربه ماء من خدوراء بارد
جری تحت افنان الاراک المسوق
و سیری مع الفتیان کل عشیه
اباری مطایاهم بادماء سملق.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قطور. رجوع به قطور شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عاشوراء. (منتهی الارب). روز دهم یا نهم محرم. (ناظم الاطباء). رجوع به عاشورا و عاشوراء شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ)
نوعی از خرما، یا آن شهریزاست، اتقوا القطیعاء، یعنی از انقطاع یکدیگر برحذر باشید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَطْ وَ)
دهی است از دهستان برگشلو از بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 10000 گزی خاور ارومیه و 3500 گزی جنوب شوسۀ گلمانخانه به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن معتدل است و 683 تن سکنه دارد. آب آن از شهرچای و قنات و محصول آن غلات، انگور و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام آبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
یاقوت آرد: دیهی به ظاهر کوفه یا در دومیلی آن. ابن انباری گوید: کوره ای است. (معجم البلدان). دهی است به کوفه و خوارج حروریه بدین ده منسوب باشند وآن در ظاهر سنگستان کوفه واقع است و خوارج که در امر حکمین علی و معاویه را هر دو بر باطل شمردند، بدین قریه گرد آمدند. و بعضی گفته اند حروراء کوهی است
یاقوت از ابومنصور نقل کند که رمله ای وعثه در دهناء دیدم که آنرا رملۀ حروراء میخواندند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقور، فراخ. وسیع: دارقوراء، خانه فراخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کنیزکی است از ابراهیم و ترکان از نسل او هستند. (منتهی الارب) (آنندراج).
- بنوقنطوراء، ترکان یا حبشیان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قورال
تصویر قورال
لاتینی تازی گشته بسد (مرجان) مرجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشراء
تصویر قشراء
پوست انداخته چون مار، پوست رفته چون درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوراب
تصویر قوراب
پارسی است غوراب لاف و گزاف (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطوان
تصویر قطوان
سبکرو تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطوات
تصویر قطوات
جمع قطاه سنگخواران سنگخوارگان
فرهنگ لغت هوشیار
از کاپور پارسی شکوفه خرما، گژف گیاهی (قفرالیهود) از گیاهان شکوفه خرما طلع، قفرالیهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرات
تصویر قطرات
جمع قطره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمراء
تصویر قمراء
مونث اقمر مهتاب مهتابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطران
تصویر قطران
چکیدن آب را گویند، قیر
فرهنگ لغت هوشیار
نیک ستایی، درانگبین پروردن، گزافگویی نیک ستودن کسی را مبالغه کردن در مدح کسی، تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرواء
تصویر قرواء
خوی (عاده)، ماده شتر دراز کوهان، کون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدراء
تصویر قدراء
مونث اقدر تواناتر، گوش میانگین گوش بهین، آسان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از طورغای چرغان بر نام و سرنامه ها که به زرآب یا شنگرف بر سر و بالای فرمان های شاهان نوشته می شده، کشک کمانی (خط قوسی) خطی که بر شکل کمان باشد خط قوسی، خطی که بر صدر فرمان ها بالای بسم الله می نوشته اند به شکل قوس شامل نام و القاب سلطان وقت و آن در حقیقت حکم امضا و صحه پادشاه را داشته است
فرهنگ لغت هوشیار
مونث (احور)، زنی که سیاهی چشمش بغایت باشد و سفیدی چشمش نیز بنهایت زن سپید پوست سیاه چشم، زن بهشتی هر یک از حورالعین، جمع حور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوراء
تصویر زوراء
چاه عمیق، کمان، قدح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقراء
تصویر قهقراء
بعقب برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطبراه
تصویر قطبراه
میخراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطورات
تصویر تطورات
جمع تطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوراء
تصویر قوراء
یک چشمی: زن، باغ گرد، فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماوراء
تصویر ماوراء
((وَ))
پشت سر، آنچه در پس و پشت چیزی قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراء
تصویر اطراء
نیک ستودن کسی را، تازه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حوراء
تصویر حوراء
زن سیاه چشم، زن بهشتی
فرهنگ فارسی معین