جدول جو
جدول جو

معنی قطوانی - جستجوی لغت در جدول جو

قطوانی
(قَ طَ)
محمد بن عصام بن ابی احمد، مکنی به ابوعبدالله. از فقیهان است. وی از محمد بن نصر مروزی روایت شنیده و ابوسعید ادریس حافظ از او روایت کند. وفاتش به سال 352 هجری قمری اتفاق افتاد. نسبت او به قطوان سمرقند است. (معجم البلدان)
محمد بن ایوب، مکنی به ابومحمد. از مفتیان و واعظان و مفسران است. وفات وی به سال 506 هجری قمری اتفاق افتاد. او از قطوان سمرقند است. (معجم البلدان)
ابومحمد بن محمد ایوب، واعظ و مفسر بود و به سال 506 هجری قمری درگذشت. وی به قطوان سمرقند منسوب است، و مردم آن طاء را ساکن خوانند. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
قطوانی
(قَ طَ)
نسبت است به قطوان کوفه. (معجم البلدان). رجوع به قطوان شود، نسبت است به قطوان سمرقند. (معجم البلدان). رجوع به قطوان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شروانی
تصویر شروانی
از مردم شروان مثلاً خاقانی شروانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدوانی
تصویر عدوانی
از روی ظلم و ستم مثلاً تصرف عدوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهوانی
تصویر شهوانی
مربوط به شهوت، شهوت انگیز، پرشهوت، نشان دهندۀ شهوت
فرهنگ فارسی عمید
(قَطْ / قَ طَ)
گام نزدیک گذارنده در رفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
یحیی بن یعلی اسلمی، مکنی به ابوزکریا. از محدثان است. وی یحیی بن یعلی محاربی نیست زیرا محاربی ثقه است و اسلمی ضعیف. وی منسوب به قطوان کوفه است. (معجم البلدان). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
موضعی است، و در حدیث آمده که هفتادهزار شیعه از آن برانگیخته میشود. ابوالفضل بن طاهر مقدسی گوید: قطوان موضعی است به کوفه و نام قبیله نیست، شمر گوید آن به سکون طا است. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نی ی)
ج قطنیّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطنیه شود
لغت نامه دهخدا
شیخ جاوی. از دانشمندان است. او راست: تسهیل الامانی فی شرح عوامل الجرجانی. کتاب دیگری به نام تسریح العوامل فی شرح العوامل از همین مؤلف در مصر به سال 1325 هجری قمری با کتاب تسهیل الاسماء به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1517)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
حمدان بن موسی بن جنیدوراق جرجانی، مکنی به ابوعبدالرحمان. از راویان است. وی از ابراهیم بن موسی عصار روایت کند. (اللباب). در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(قَ رَبْ بُ)
دهی از دهستان پوزی بخش شادگان شهرستان خرم شهر واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری شادگان و 3 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شادگان به ایستگاه گرگر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم و سکنۀ آن 600 تن است. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن خرما، غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفۀ دریس هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
اسماعیل بن خالد کوفی. از محدثان است. وی منسوب به قطوان کوفه است. (معجم البلدان). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
ورنران منسوب به شهوت آن چه از روی شهوت صورت گیرد، صاحب شهوت دارای شهوت آرزومند. یا قوه شهوانی. قوه شهوت قوه شهویه مقابل قوه غضبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطشانی
تصویر عطشانی
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوانی
تصویر عدوانی
تجاوزکارانه
فرهنگ لغت هوشیار
پدرام (وحشی) آدمی پرنده، تلخوم (گویش گیلکی) پرنده ای از راسته کبوتران بیگانه، کسی وحشی (مرغ کبوتر مردم)، کسی احدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دیر، دراز دور و دراز رخته دراز طویل، دیر. ممتد، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی منسوب به قاسان (کاشان) کاشانی. پارسی تازی گشته کاشانی کاشی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی، کاشی آگور کاشی منسوب به قاشان (کاشان) از مردم کاشان کاشانی، کاشی آجر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحطانی
تصویر قحطانی
منسوب به قحطان بی عامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
جانوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوانی
تصویر حلوانی
حلوا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواری
تصویر اطواری
لوس ننر شخصی که اطواردر میاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروانی
تصویر زروانی
منسوب به زروان پیرو آیین زروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
منسوب بدیوان درباری و دربار پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اژوانی
تصویر اژوانی
ناباوری به جانT عدم اعتقاد به روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوانی
تصویر اخوانی
برادرانه منسوب به اخوان برادرانه دوستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطوان
تصویر قطوان
سبکرو تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرانی
تصویر قطرانی
کترانی گونه ای درم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
هندسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
جانوری، ددوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره