جدول جو
جدول جو

معنی قطنیه - جستجوی لغت در جدول جو

قطنیه
(قُ / قَ نی یَ)
گیاه و دانه هرچه باشد، یا جز گندم و جو و انگور و خرما، یا دانه ای که به پختن درآید، و نزد شافعی عدس و ماش و باقلا و کاردس (گاورس) و نخود است. (منتهی الارب) ، پارچه های بافته از پنبه. (اقرب الموارد). رجوع به قطنی شود، علف و سبزه تابستانی. ج، قطانی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطنیه
(قَ طَ نی یَ)
نسبت است به قطنا. (معجم البلدان). رجوع به قطنا شود
لغت نامه دهخدا
قطنیه
از ریشه لاتینی پنبه ای پارچه پنبه ای، چاش (غله ّ پاک کرده) چاش پختنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنیه
تصویر قنیه
مال کسب شده و به دست آمده
فرهنگ فارسی عمید
بخشی از پردۀ صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و کاملاً شفاف است و نور را به سهولت از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
درپرده و خانه نشین کردن دختر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : قنی الجاریه، پردگی و خانه نشین کرد دختر را. (منتهی الارب). گویند: قنیت الجاریه (بطور مجهول) ، بازداشته شدن از بازی با بچه ها و مستور نگاهداری شدن در خانه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث قانی. رجوع به قانی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طی یَ)
شاه قطیه، گوسفند قطازده. (منتهی الارب). رجوع به قطا شود
لغت نامه دهخدا
(قَطْ یِ)
دهی است در راه مصر در وسط رمل نزدیک فرما. خانه های آنان از شاخه های خرما و آب آشامیدنی آنان از چاهی است تلخ و شور، و نزد ایشان ماهی بسیار است، چه به دریا نزدیکند. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَیْ یَ)
نام زن مروان الحکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ نَ)
قطنه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطنه شود، گوشت مابین دو ران. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
ثابت قطنه، ابوالعلأ بن کعب عتکی است. چشم وی در وقعۀ سمرقند آسیب دید و در آن پنبه گذاشت. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
پاره ای از پنبه. (اقرب الموارد). پنبه پاره، و این اخص است از قطن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ)
آنچه با شکنبه باشد و آن را ذات الاطباق نامند، و نزد عامه رمانه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
حسن بن علی بن محمد. از محدثان است. ابوالقاسم حافظ گوید: وی ازابوبکر محمد بن حمید بن معیوف روایت کند و از او عبدالعزیز کتافی روایت دارد. (معجم البلدان) (آنندراج). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نوعی از قماش ابریشمین، و در عرف هندوستان مشروع خوانند. مرکب است از قطن به معنی پنبه و یای نسبت، وچون تاروپود آن از ریسمان پنبه و ابریشم میباشد نه تنها ابریشم، پوشیدن آن در شرع درست شده:
چه بگشود زنبق ز قطنی بساط
سمن چید دارائی انبساط.
؟ (از آنندراج ازبهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شهری است بزرگ به روم. (منتهی الارب). ابن هروی گوید: قبر افلاطون حکیم در این شهر در کنیسۀ نزدیک جامع است. (از معجم البلدان). از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’سه مه’ و عرض از خط استوا ’ما’. شهری بزرگ است از کوره قپادق. سلطان قلج ارسلان در آنجا قلعه ای ساخت از سنگ تراشیده و در آن قلعه جهت نشست خود ایوانی عظیم برآورد. چون خرابی بحال قلعه و باروی قونیه راه یافت، سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی و امرای او تجدیدعمارت باروی شهر کردند. این شهر عمارات عالی و دوازده دروازه دارد و بر فراز هر یک کوشکی قلعه ای شکل است، هوایش معتدل است و آبش از جبال و بر آن آب در دروازه جهت مظهر آب گنبدی عظیم ساخته اند چنانکه بر بیرون گنبد سیصد و چند لوله آب جاری است در ارتفاعاتش غله و پنبه و دیگر حبوب بسیار و نیکو باشد، باغستان فراوان دارد به دو طرف یکی بجانب صحرا و آن اکنون خراب است و دیگری به جانب کوه در پای قلعۀ کوله و آن معمور است، انگور و میوه به انواع از او حاصل شود. از میوه هایش زردآلو بغایت شیرین و آبدار میباشد و چون شهربر سرحد قرامان است، همیشه از ایشان بزحمت باشند و پیوسته پاس دارند و از مزار اکابر تربت مولانا جلاالدین (مولوی رومی) آنجاست. (نزهه القلوب ج 3 ص 97، 98)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
باشندگان خانه. اهل. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: جاء بقطینتهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عی یَ)
فرقه ای از شیعیان امامی هستند که در مقابل فرقۀ واقفه به رحلت امام موسی بن جعفر قطع کرده اند. اثناعشریه از فرق قطعیه محسوبند. رجوع به فرق ص 67 و مقالات اشعری ص 17 و 18 و الفرق ص 49 و شهرستانی ص 127 و ابن حزم ج 3 ص 181 شود. جماعتی که برخلاف واقفه امامت را پس از امام هفتم حق امام ابوالحسن علی موسی الرضا (155-203 هجری قمری) دانستند و به همین مناسبت به اسم قطعیه مشهور شدند. رجوع به خاندان نوبختی ص 53 و 79 و 101 و 102 و 106 و 117 و 151 و 261 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آبی است از بنی زنباع از بنی ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناحیه ای است در یمامه. (منتهی الارب). حفصی گوید: از نواحی یمامه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ / یِ)
رجوع به پرده شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی بوده مقابل باب الصغیر شهر دمشق که اینک بصورت باغستان هایی درآمده است. گروهی از دانشمندان در آنجا سکونت گزیده اند. (از معجم البلدان). رجوع به قینه شود
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
علاج کردن از طنا. (تاج المصادر بیهقی). علاج طنی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، داغ کردن در پهلوی شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسوب به قطن پنبه یی ساخته از پنبه، نوعی از قماش ابریشمین (در هندوستان آن را مشروع گویند)، . . قباهای قطنی و دارایی و دستار داده
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت ران، دنبالچه درمرغان پاره ای پنبه، چاکرهمه هزارلا درنشخوارکنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطعیه
تصویر قطعیه
مونث قطعی: حرکت قطعیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
قسمتی از پرده صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و شفاف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
((قَ یِّ))
لایه شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی معین