- قطاعه
- پاره جداشده بریده افتاده سنگبری سنگتراشی، پرهیز از گوشت نزدترسایان
معنی قطاعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرمانبرداری رسیدن میوه پر گیاهی
جدایی، بریدگی، وظیفه، قطعۀ ملک یا زمین که به کسی واگذار کنند که از درآمد آن زندگانی کند
آنچه از چیزی بچکد، چکیده از هر چیز، آب اندک
مونث قاطع و دندان پیشین دندان گاز مونث قاطع
دیگ پنبه فروشی
پرورن زن (ورن شهوت) دندانکن آنچه بادندان کنده ودور انداخته شود
غژم دانه انگورافتاده از خوشه
درتازی نیامده کاغذبری
کوس اشتران، درد غند (غند قند) چکانه (قطره چکان) چکه، آب کم بستن شتران بر نسقی واحد و پشت سر هم، دردی که از جوشاندن قند سفید به دست آید: (قناد)، . . ششم کرت بجوشانند (قند سفید را) دردی ماند که آن را قطاره خوانند بغایت سیاه و کدر بود
تکه گوشت
سگ لاوی، گردخاک، یوزپلنگ، فروریختگی از اره پایین دیوار راگویند
از ریشه پارسی کاسه گری خردماندن ریزه ماندن بزرگ نشدن کودک
آب دماغ آب بینی، گش سینه
بادبان کشتی کلوخ، پاره گل تراشه، سنگ کنده
گله رمه، بریدگی جدایی، سپاه، نانپاره زمین یاکشتزاری که فرمانروا به کسی واگذارد برای گذران زندگی، گیره (جیره) جدایی بریدگی، گله گاوان و گوسفندان، لشکر، قطعه ای از زمین و ممالک که بکسی واگذارند تا از آن امرار معاش کند اقطاعه، جمع قطائع (قطایع)
پوشنه سازی، مزد پوشنه ساز
((قَ عَ یا عِ))
فرهنگ فارسی معین
جدایی، بریدگی، گله گاوان و گوسفندان، لشکر، قطعه ای از زمین و ملک که به کسی واگذارند تا از آن امرار معاش کند، جمع قطایع
قاطع ها، تغییر ناپذیرها، قطع کننده ها، برنده ها، تیزها، بران ها، محکم ها، استوارها، جمع واژۀ قاطع
تکه، بخش
بسیار برنده، بسیار قطع کننده
ساحت خانه، گشادگی و فضای خانه
فرمانبرداری کردن اطاعت کردن، عبادت کردن، فرمانبرداری اطاعت، عبادت. یا طاعت بهایی. طاعات و عباداتی که به منظور مزد و ثواب به جا آورده شود و آن در نظر صوفی شرک است صوفی باید طاعت برای خدا کند نه یافتن بهشت و امثال آن
مفرد قطا یک سنگخوارک
بمعنی برنده، جمع قاطع
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
((قِ عِ))
فرهنگ فارسی معین
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا
پارۀ چیزی، حصه، تکه، در علوم ادبی شعری که فقط مصراع های زوج آن هم قافیه باشد
قاطع ها، تغییر ناپذیرها، برنده ها، تیز ها، بران ها، محکم ها، استوارها، جمع واژۀ قاطع