موضعی است که در آنجا میان بکر و تغلب جنگ واقع شد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). موضعی است معروف که در آن وقعه ای میان بکر و تغلب اتفاق افتاد و یوم قضه خوانده شده. (معجم البلدان)
موضعی است که در آنجا میان بکر و تغلب جنگ واقع شد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). موضعی است معروف که در آن وقعه ای میان بکر و تغلب اتفاق افتاد و یوم قضه خوانده شده. (معجم البلدان)
تقدیر و حکم الهی که در حق مخلوق واقع شود، در فقه نماز یا روزه که در خارج از وقتی که شارع معین کرده به جا آورده شود، حکم کردن، داوری کردن، مردن، درگذشتن، ادا کردن، گزاردن، روا کردن از قضا: به طور پیش بینی نشده، قضارا، اتفاقاً، برای مثال از قضا خورد دم در به زمین / واندکی سوده شد او را آرنگ (ایرج میرزا - ۱۹۲)
تقدیر و حکم الهی که در حق مخلوق واقع شود، در فقه نماز یا روزه که در خارج از وقتی که شارع معین کرده به جا آورده شود، حکم کردن، داوری کردن، مردن، درگذشتن، ادا کردن، گزاردن، روا کردن از قضا: به طور پیش بینی نشده، قضارا، اتفاقاً، برای مِثال از قضا خورد دم در به زمین / واندکی سوده شد او را آرنگ (ایرج میرزا - ۱۹۲)
کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان قوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور قوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند قوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است قوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت قوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان قُوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور قُوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند قُوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است قُوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت قُوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
فرمان دادن، و حکم کردن، به جای آوردن، آفریدن، درگذشتن مردن، به پایان بردن، دیرکرد درنماز، فرمان از ریشه پارسی کادیگری داوری دادرسی، رای دادگاه زره استوار بجا آوردن، ادا کردن، مردن در گذشتن، دادرسی کردن، قضاوت. یا منصب (رتبه) قضا. شغل قاضی: و از متعینان کرمان... که هر دو مقلد منصب قضا بودن، د، تقدیر سرنوشت: حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان. (حافظ 265) توضیح علم حق است بانچه می آید بر احسن نظام و آن عبارت است از حکم الهی است در اعیان موجودات بر آن نحو که هست از احوال جاری از ازل تا ابد. یا قضا الهی (حق خدا)، حکم الهی مشیت باری تعالی: قضا چنان تقدیر کرد که پیش از وصول بر کیارق ارسلان ارغو را در غلآنچه ای بکارد بکشت. یا قضا حتمی. عبارت از وجود صور موجوداتست بر آن ترتیب که اراده ازلی ایجاب کرده. یا قضا سابق الهی. حکم الهی از آن جهت که مقدم بر قدر است. یا قضا علمی. مرتبه ظهور در علم است مقابل عینی. یا قضا عینی. مقابل قضا علمی، بلا: اگر قضایی رسیده همین جا اولی، (در اصطلاح ترکان عثمانی و ممالک عربی) جزویست از لواء شهرستان، نماز یا روزه ای که به هنگام مقرر ادا نشده و بعدا ادا شود. یا از قضا. اتفاقا. یا قضا را. یا قضا آسمانی. سرنوشت تقدیر آسمانی. یا قضا آمده. تقدیر فراز آمده: و شعبده قضای آمده باز نگردد... یا قضا حاجت. رفع حاجت کردن، دفع فضولات بدن کردن، تهی کردن، شکم. یا قضا حاجت رفتن، تخلیه شکم کردن، از فضولات، تباهی مشک، پوسیدن ریسمان، سرخ شدن، چشم چشم سرخی بجا آوردن، از فضولات
فرمان دادن، و حکم کردن، به جای آوردن، آفریدن، درگذشتن مردن، به پایان بردن، دیرکرد درنماز، فرمان از ریشه پارسی کادیگری داوری دادرسی، رای دادگاه زره استوار بجا آوردن، ادا کردن، مردن در گذشتن، دادرسی کردن، قضاوت. یا منصب (رتبه) قضا. شغل قاضی: و از متعینان کرمان... که هر دو مقلد منصب قضا بودن، د، تقدیر سرنوشت: حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان. (حافظ 265) توضیح علم حق است بانچه می آید بر احسن نظام و آن عبارت است از حکم الهی است در اعیان موجودات بر آن نحو که هست از احوال جاری از ازل تا ابد. یا قضا الهی (حق خدا)، حکم الهی مشیت باری تعالی: قضا چنان تقدیر کرد که پیش از وصول بر کیارق ارسلان ارغو را در غلآنچه ای بکارد بکشت. یا قضا حتمی. عبارت از وجود صور موجوداتست بر آن ترتیب که اراده ازلی ایجاب کرده. یا قضا سابق الهی. حکم الهی از آن جهت که مقدم بر قدر است. یا قضا علمی. مرتبه ظهور در علم است مقابل عینی. یا قضا عینی. مقابل قضا علمی، بلا: اگر قضایی رسیده همین جا اولی، (در اصطلاح ترکان عثمانی و ممالک عربی) جزویست از لواء شهرستان، نماز یا روزه ای که به هنگام مقرر ادا نشده و بعدا ادا شود. یا از قضا. اتفاقا. یا قضا را. یا قضا آسمانی. سرنوشت تقدیر آسمانی. یا قضا آمده. تقدیر فراز آمده: و شعبده قضای آمده باز نگردد... یا قضا حاجت. رفع حاجت کردن، دفع فضولات بدن کردن، تهی کردن، شکم. یا قضا حاجت رفتن، تخلیه شکم کردن، از فضولات، تباهی مشک، پوسیدن ریسمان، سرخ شدن، چشم چشم سرخی بجا آوردن، از فضولات
سرگذشت داستان، سخن، پیام آگاهی موی چیده حکایت داستان سرگذشت، خبر: با عقل خود گر جفتمی من گفتنیها گفتمی خاموش کن تا نشوند این قصه را باد هوا. (دیوان کبیر 9: 1)، سخن، مرافعه دعوی، جمع قصص. یا خبر برداشتن و قصه رفع کردن، به معنی دادخواهی و مرافعه نزد سلطان یا امیر و یاوزیر بردنست و ظاهرا در قدیم عرض حال را به اختصار می نوشتند و در بالای چوبی نصب می کردند و در بیرون قصر بر منظر پادشاه یا امیر میداشتند (از این رو تعبیر مزبور پدید آمده بود) (امثال و حکم دهخدا که را دادی که نماند ک) فرخی قصه بدهقان برداشت که... یا قصه رفع کردن، قصه برداشتن، یا قصه کوتاه. در وقتی گویند که خواهند مطلب را اجمالا بیان کنند و سخن خود را به پایان رسانند القصه الحاصل. یا قصه مختصر. سخن کوتاه
سرگذشت داستان، سخن، پیام آگاهی موی چیده حکایت داستان سرگذشت، خبر: با عقل خود گر جفتمی من گفتنیها گفتمی خاموش کن تا نشوند این قصه را باد هوا. (دیوان کبیر 9: 1)، سخن، مرافعه دعوی، جمع قصص. یا خبر برداشتن و قصه رفع کردن، به معنی دادخواهی و مرافعه نزد سلطان یا امیر و یاوزیر بردنست و ظاهرا در قدیم عرض حال را به اختصار می نوشتند و در بالای چوبی نصب می کردند و در بیرون قصر بر منظر پادشاه یا امیر میداشتند (از این رو تعبیر مزبور پدید آمده بود) (امثال و حکم دهخدا که را دادی که نماند ک) فرخی قصه بدهقان برداشت که... یا قصه رفع کردن، قصه برداشتن، یا قصه کوتاه. در وقتی گویند که خواهند مطلب را اجمالا بیان کنند و سخن خود را به پایان رسانند القصه الحاصل. یا قصه مختصر. سخن کوتاه