- قضائیه
- دادگستری
معنی قضائیه - جستجوی لغت در جدول جو
- قضائیه
- مونث قضائی کادیکیک داتستانیک دادگذاری مونث قضائی. یا قوه قضائیه. یکی از سه قوه اداره کننده کشور است و شامل کلیه دستگاههای دادگستری است. یا هیئت قضائیه. مجموع قضات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
((قَ یِ یا یَ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث قضایی
قوه قضاییه: یکی از سه قوه اداره کننده کشور است و آن شامل کلیه دستگاه های دادگستری است
قوه قضاییه: یکی از سه قوه اداره کننده کشور است و آن شامل کلیه دستگاه های دادگستری است
از ریشه پارسی کادیکیک داستانیک دادگذاری منسوب به قضا مربوط به داوری و قضاوت: امور قضائی
نفرین گویان پیروان عبدالله سباکه بیش از همگان سه خلیفه را نفرین می کردند و علی علیه السلام را خدا می دانستند
قسمی از قضیه حملیه باشد
فرقه ای از غلاه شیعه، پیروان عبدالله بن سبا که امیرالمومنین علی را خدا می خوانده اند
فرقه ای از معتزله پیرو ابوعلی جبّایی، که معتقد بودند بندگان، آفرینندۀ کردار و فعل خود می باشند و در روز قیامت خداوند را نخواهند دید
انگشتو گونه ای افروشه (حلواء) نوعی حلوای سخت و لزج که آن را مانند قبیطا سازند با مغز و بی مغز و با قیچی آن را باندازه یک گلوله یا بزرگتر برند
شتر گون خوار
فرمانداری
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
مونث قیاسی صناعات خمسه قیاسیه
پیروان فرقۀ بهائیت
روشن شدن، روشنائی دادن
قائم، ستون، قبضه، دسته
پشت گردن، پس گردن، آخر چیزی، در علوم ادبی یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد مانند «ﺴﺖ»، برای مثال ای نرگس پرخمار تو مست / دل ها ز غم تو رفت از دست و یا « ر»، برای مثال زلف تو تکیه بر قمر دارد / لب تو لذت شکر دارد (انوری - ۸۰۰) پساوند، سرواده، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است
قضیه ها، خبرها، حکم ها، فرمان ها، جملات یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان درباره های آن حکم کرد، در علم منطق گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد، جمع واژۀ قضیه
ضایعه در فارسی مونث ضائع: تباه تبست مونث ضایع از دست رفته تلف شده، فاسد گشته تباه شده جمع ضایعات
مونث ضایر زیان رساننده گزند رساننده
مونث صافی تمام کامل
مونث ضاری: و خر چسونه مونث ضاری
جای بلند و گسترده
اسپاشیک درواییک
پس گردن، از پی رونده و کلمه آخر بیت یعنی کلمه ای که شعر به آن ختم میشود را گویند
مونث قاسی ور تیره و تار، زمین نا رویا مونث قاسی سنگدل، سخت تاریک لیله قاسیه
سر نیزه، دم شمشیر، مرغ باران
مونث قاذی و گروه اندک، نخست آینده
گروه اندک
مونث قاضی و مرگ بیهوشی
مونث قاصی و کرانه، کلانسال گوسپند، گوسپند جدا از گله مونث قاصی، ناحیه کرانه
مونث قائم و راستایی، پای ستور، دسته دسته تیغ، پادیر تیری که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند، سیاهه، تراز نامه مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
مونث قائل نیمروز، خواب نیمروزی
مرغانه تخم مرغ