- قصیل
- بوتۀ جو نارس که درو کنند و به چهارپایان دهند، آنچه از کشت سبز بریده می شود
معنی قصیل - جستجوی لغت در جدول جو
- قصیل
- خوید: جوسبزی که برای خوراک ستوران بریده می شود، گروه اسم) آنچه سبز بریده شود از کشت خوید، بوته جو نارس که خوراک چارپایان است، جماعت گروه
- قصیل ((قَ))
- هرآنچه از کشت مانند بوته جو که سبز آن درو شود برای خوراک چهارپایان، جماعت، گروه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوته بالا خپله، ناف برجسته: مرد
نژاده، ریشه دار، گوهری، تبارمند
صاحب اصل، صاحب نصب، با اصل، با نژاد، محکم واستوار
جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار
زدوده شده، روشن زدوده شده جلا یافته مصقول، شمشیر زدوده
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
دیوار کوتاه درون حصار یا بارۀ شهر
دارای نژاد خوب، نژاده، نجیب مثلاً آدم اصیل، به دور از تحریف یا تغییر، اصلی، واقعی مثلاً فرهنگ اصیل اسلامی
دیوار کوتاه درون حصار
کشته شده، مقتول
ظاهر و آشکارا، رویاروی، کارگذار و بمعنای جماعت و گروه
گوینده سخن سخنگو، گوینده شعر، اقرار کننده بخطای خود، معتقد بچیزی: قایل بتعدد آلهه قایل بخلا، جمع قایلین (قائلین)
زرودشکن، تاغرویان تاغستان
فرمرس کودکی که اندک خواراست وزبون وگوالیدنش دیرگشته
روییدنگاه مو بالای سینه، آواز، تودری از گیاهان
کوتاه
مغزپز، خشکه گوشت، چوبدستی، کوهان فربه درشتر، نیزه شکسته، چغامه از راه چغانه ای توبی ساز وز وزن چغامه ای توبی راه (شهید) نیزه شکسته، قصیده، شعر پاکیزه و نیکو، گوشت خشک، استخوان با مغز
سخت و درشت مرد
قسطل بنگرید به قسطل قسطل
شیر از جانوران، شمشیربران
پوست خشک، خشکیده، تازیانه، گلاب، کوره راه
کم و اندک
بریده
پاک نژاد، نجیب، شبانگاه، مفرد آصال