جدول جو
جدول جو

معنی قصیصه - جستجوی لغت در جدول جو

قصیصه
تودری مادردخت (گویش کرمانی)، داستان سرگذشت، بارکش: از ستور
تصویری از قصیصه
تصویر قصیصه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصیده
تصویر قصیده
چکامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصیده
تصویر قصیده
(دخترانه)
نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خصیصه
تصویر خصیصه
ویژگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حصیصه
تصویر حصیصه
موی گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیصه
تصویر خصیصه
از آنی چه سانی هر چیز که خاص کسی باشد، جمع خصائص (خصایص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیمه
تصویر قصیمه
تاغرویان تاغستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیله
تصویر قصیله
کوته بالا خپله، ناف برجسته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
کوتک این واژه باآن که تک واژه است نمایش واژه آمیزه رانیزدارد کو نشانه کوتاهی وتک نشانه تکی و برگزیدگیوبدینگونه آرش درست سخن بخردانه ای کوتاه رابه دست می دهد، کوتاه، خانه بند: زنی که شوی وی رابه خانه بازداشته است. مونث قصیر کوتاه، زنی که وی را بخانه باز داشته باشند و نگذارند که بیرون آید، جمع قصار
فرهنگ لغت هوشیار
یک نوع شعر که در مدح یا ذم کسی گویند و از شانزده بیت بیشتر است و دو مصراع بیت اول با مصراعهای دوم سایر ابیات یک قافیه داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیبه
تصویر قصیبه
بندنی، دسته موی چیده، گیسوی بافته
فرهنگ لغت هوشیار
((قَ دَ یا دِ))
نوعی شعر بلند که دو مصرع بیت اوّل با مصرع های دوم دیگر ابیات هم قافیه است و بیشتر برای بیان مدح و یا ذم و وعظ و حکمت به کار گرفته می شود، جمع قصاید
فرهنگ فارسی معین
شعری که حداقل دارای شانزده بیت است که مصراع اول بیت اول با مصراع های دوم همۀ بیت ها هم قافیه است و موضوع آن بیشتر در وعظ، حکمت، حماسه یا در مدح یا ذم کسی یا چیزی است، چکامه
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته سیخک سیخک پای پرندگان، کجه بافندگی، سیخه شانه: در بافندگی، کوه سیخ کوه نوک تیز خار پس پای خروس سیخک پشت پای خروس خار خروس، شاخ گاو و آهو، حصار و هر چه که بدان باز دارند چیزی را و بوی پناه گیرند، شبان، نیکو سیاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیص
تصویر قصیص
روییدنگاه مو بالای سینه، آواز، تودری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیصه
تصویر صیصه
((صَ صَ))
خار پس پای خروس، سیخک پشت پای خروس، خار خروس، شاخ گاو و آهو، حصار و هرچه که بد ان باز دارند چیزی را و به وی پناه گیرند، شبان، نیکو سیاست
فرهنگ فارسی معین