در علم عروض اسقاط حرف اول و ساکن کردن لام در مفاعلتن که فاعلتن باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند، شکستن و جدا کردن، شکستن، شکسته و دونیمه شده، پارۀ شکسته و جداشده
در علم عروض اسقاط حرف اول و ساکن کردن لام در مفاعلتن که فاعلتن باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند، شکستن و جدا کردن، شکستن، شکسته و دونیمه شده، پارۀ شکسته و جداشده
شکستن و جدا کردن، یا شکستن بی جدائی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصمه قصماً، کسره و ابانه، و قیل کسره و ان لم یبن. (اقرب الموارد) ، بازگردیدن به جایی که از آنجا آمدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصم فلان، رجع من حیث جاء (اقرب الموارد) ، یعنی بازگردید به جایی که آمده بود از آنجا. (منتهی الارب)
شکستن و جدا کردن، یا شکستن بی جدائی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصمه قصماً، کسره و ابانه، و قیل کسره و ان لم یبن. (اقرب الموارد) ، بازگردیدن به جایی که از آنجا آمدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصم فلان، رجع من حیث جاء (اقرب الموارد) ، یعنی بازگردید به جایی که آمده بود از آنجا. (منتهی الارب)
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءنیت قصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا قصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءِنیت قَصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن قَصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا قَصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مِثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
سخت گزیدن، گام نزدیک نهادن و رفتن، سخت خوردن، همگی طعام را خوردن، بر زمین افکندن کسی را، بریدن چیزی، بیمار قصمل گردیدن شتربچه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصمل شود
سخت گزیدن، گام نزدیک نهادن و رفتن، سخت خوردن، همگی طعام را خوردن، بر زمین افکندن کسی را، بریدن چیزی، بیمار قُصْمُل گردیدن شتربچه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قُصْمُل شود