جدول جو
جدول جو

معنی قصری - جستجوی لغت در جدول جو

قصری
(قَ)
نسبت است به قصر عبدالجبار در نیشابور، و دانشمندانی بدان منسوبند. (لباب الانساب) ، نسبت است به قصراللصوص که بدان کنگورنیز گویند و نزدیک استرآباد واقع است. (از لباب الانساب) ، نسبت است به قصر، و آن موضعی است بر ساحل دریای شام و بدان دانشمندانی منسوبند. (لباب الانساب). رجوع به قصری (عبداﷲ...) شود، نسبت است به قصر ابن هبیره حاکم عراق در دوران امویان. به این قصر گروهی از محدثان منسوبند. (لباب الانساب) ، نسبت است به قصر رافع بن لیث در سمرقند. (لباب الانساب) ، نسبت است به ابوالقاسم عبیدالله بن محمد احمد بن عبدالله بن ابوالقصر سجستانی. وی به سال 432 هجری قمری وفات یافت. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
قصری
(قَ ری ی)
خاص. در برابر عمّی ّ به معنی عام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قصری
(قَ صَ را)
نوعی از افعی. (اقرب الموارد). نوعی از اژدر. (منتهی الارب). رجوع به قصری ̍ شود
لغت نامه دهخدا
قصری
(قُ را)
قصری ̍ است در همه معانی آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصری ̍ شود، نوعی از اژدر. (منتهی الارب). ضرب من الافاعی. (اقرب الموارد) ، آخرالامر. (اقرب الموارد) ، کوتاه ترین استخوان پهلو، یا استخوان پهلو نزدیک تهیگاه یا نزدیک چنبر گردن. (منتهی الارب). هما قصریان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قصری
(قِ را)
آنچه باقی بماند در غربال بعد بیختن، اسپست که به نخستین کوفتن برآید، پوست بالای دانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصری ̍ شود
لغت نامه دهخدا
قصری
(قِ ری ی)
دانه ای که در خوشه و کفه بماند بعد کوفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قصری
(قَ)
علی بن محمد قصری. از راویان است. وی به قصر ابن هبیره منسوب است. (لباب الانساب). یکی از وظایف اصلی روات در تاریخ اسلام، نقل روایات پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) به طور کامل و دقیق بوده است. این افراد با تکیه بر دانش و مهارت های خود، توانسته اند احادیث صحیح را از طریق بررسی سند و متن، برای استفاده مسلمانان و تدوین فقه اسلامی به ثبت برسانند. این کار باعث جلوگیری از انتشار روایات جعلی و نادرست شد.
عبیدالله بن محمد بن ابی برده معتزلی، مکنی به ابومحمد. قاضی فارس است. او راست کتابی در تأیید سیبویه پیرامون آنچه مبرد در کتاب غلطه آورده است. و کتابی در اعجاز قرآن. (معجم البلدان)
عبدالعزیز بن بدرولاشجردی. قاضی و محدث منسوب به قصراللصوص است. وی در حدود سال 540 هجری قمری وفات یافت. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
قصری
درتازی نیامده کوشکی کاخی فرجام پایان کار سبوسه، کفه درتازی نیامده پیشابدان آوندشاش
فرهنگ لغت هوشیار
قصری
((قَ))
ظرفی فلزی یا لعابی که در آن پیشاب کنند
تصویری از قصری
تصویر قصری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمری
تصویر قمری
(دخترانه)
نام پرنده ای کوچکتر از کبوتر، یاکریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بصری
تصویر بصری
مربوط به بصر، دیداری مثلاً آموزش بصری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوری
تصویر قوری
ظرف چینی یا فلزی لوله دار که در آن چای، قهوه، گل گاوزبان و مانند آن را دم می کنند و کنار آتش یا روی سماور می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیر
تصویر قصیر
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصری
تصویر بصری
از مردم بصره، تهیه شده در بصره مثلاً رطب بصری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمری
تصویر قمری
پرنده ای خاکی رنگ و کوچک تر از کبوتر با سر کوچک، گردن کشیده و نوک باریک، یاکریم، موسی کوتقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمری
تصویر قمری
محاسبه شده براساس گردش انتقالی ماه مثلاً سال قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قشری
تصویر قشری
کسی که به ظاهر احکام دین توجه دارد، به باطن امر توجه نمی کند و تاویل و قیاس را در امر دین روا نمی دارد، بدون دقت و تامل، سطحی
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه در 3 هزارگزی شمال خاوری هشتیان و در مسیر راه ارابه رو هشتیان به سلماس. موقع جغرافیایی آن دره و سردسیر سالم است. سکنۀ آن 289 تن است. آب آن از درۀ صوریان آباد و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد، و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قصیر
تصویر قصیر
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قشر مربوط به قشر پوستی، کسی که فقط به ظاهر احکام دین توجه دارد و از باطن آنها غافل است: ملای قشری، جمع قشریون
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اقصی دور کرانه دور مونث اقصی. یا غایت قصوی. دورترین غایت مقصود نهایی
فرهنگ لغت هوشیار
بن گردن، پتک آهنگری، دمغازه دمغزه در پرندگان، پاره چوب، کفه ظنچه پس از بیختن در گربال بماند، پوسته گندم سبوس فروگذاشت کوتاهی درکار
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قسر جبری اجباری مقابل ارادی طبعی. یا جنبش قسری. حرکت قسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوری
تصویر قوری
پارسی است غوری غوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمری
تصویر قمری
ماهی نازو تلخوم (گویش گیلکی از پرندگان) گرد غلنبه کلم گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیری
تصویر قصیری
کوتاهه پهلو از استخوان ها، کوتاهه گردن از استخوان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قجری
تصویر قجری
منسوب به قجر قاجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
کمی اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاری
تصویر قاری
خواننده قرآن یا کتاب آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصری
تصویر عصری
نودر (مد) آوامیک پسین اوارک گاه آخر روز و نزدیک شبانگاه پسین عصر
فرهنگ لغت هوشیار
چشمی دیدی منسوب به بصر چشمی. یا هنرهای بصری. هنرهای پلاستیک مقابل سمعی. منسوب به بصره اهل بصره از مردم بصره
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قیصر سلطنتی شاهی: عقل و دین و مملکن و دولت باید ارنی روزگار - کی دهد هر خوک و خررازه بقصر قیصری ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدری
تصویر قدری
اندکی، کمی
فرهنگ واژه فارسی سره