جدول جو
جدول جو

معنی قصاقصه - جستجوی لغت در جدول جو

قصاقصه
(قُ ءِ رَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناقصه
تصویر مناقصه
با هم رقابت کردن در کم کردن قیمت چیزی، کم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قُ قِ)
آبی است به نجد. (منتهی الأرب). آبی است از آبهای ضباب در نجد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ / قِ صَ / صِ)
خریدن مال (یا اموال معین) از طرف مأمور رسمی به کمترین قیمتی که از طرف فروشندگان پیشنهاد می شود. و همچنین است هرگاه مورد مناقصه، انجام دادن عملی باشد. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفر لنگرودی). مقابل مزایده. رجوع به مزایده شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ / ضی)
با هم چیرگی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
روی باروی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). صقاب. (ناظم الاطباء) ، همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نزدیکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به صقاب شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ئو)
همدیگر شریک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
شور و فریاد و خروش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عصاقیاء. و رجوع به عصاقیاء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قِ)
جمع واژۀ قصاقص. جمع مکسر است. (منتهی الارب). رجوع به قصاقص شود
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
جمع واژۀ قصاقص، و این جمع سالم است. (منتهی الارب). رجوع به قصاقص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
نام کوهی است، و در اشعار نابغه و عباد بن عوف مالکی اسدی از آن یاد شده است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ فِ صَ)
دزدان. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء). دزدان متجاهر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ صَ)
نوعی از لشکر. واحد آن شنقاصی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شنقاصی شود
لغت نامه دهخدا
(قَقی یَ)
دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 22هزارگزی خاور شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 246 تن است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، حبوبات، کرچک و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
بچۀ سگ را خواندن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ صَ)
قصقص. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصقص شود
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ)
نام جائی است. (معجم البلدان). موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُ فِ صَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قابصه
تصویر قابصه
گروه
فرهنگ لغت هوشیار
کفه آنچه هنگام خرمن ناکوفته بماند یا گاه بیختن درگربال، کوته بالا: زن گازری جامه شویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاعه
تصویر قصاعه
از ریشه پارسی کاسه گری خردماندن ریزه ماندن بزرگ نشدن کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاله
تصویر قصاله
و جو که به کوفتن کو زر خوشه گندم خرد نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیصه
تصویر قصیصه
تودری مادردخت (گویش کرمانی)، داستان سرگذشت، بارکش: از ستور
فرهنگ لغت هوشیار
(گویش گیلکی) این واژه که اینک به جای (دوجین) به کارمی رود همان کراسه (دفتر) از ریشه پهلوی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانصه
تصویر قانصه
مونث قانص و اندرونه مرغ چینه دان پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصاصه
تصویر بصاصه
چشم
فرهنگ لغت هوشیار
لاچی الاچی سایه پر ورد در برخی از واژه نامه ها قاقله را هل یا هیل دانسته اند در برهان این دانه گیاهی همگون با هل است ولی بزرگ تر از آن هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاقعه
تصویر صاقعه
مونث صاقع و آذرخش، بیز زدگی (برق زدگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراقره
تصویر قراقره
قرغرو زن پرچانه: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافصه
تصویر قرافصه
آشکار دزد
فرهنگ لغت هوشیار
کم کردن، چیزی را بکمترین قیمت خریدن مقابل مزایده، جمع مناقصات. مناقصه در فارسی: ارزانخرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاده
تصویر قصاده
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقصه
تصویر مناقصه
((مُ قَ صَ یا ق ص))
کم کردن، با هم رقابت کردن در کم کردن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقصه
تصویر مناقصه
ارزان خرید
فرهنگ واژه فارسی سره
ارزان خری، کم کردن، رقابت کردن (درقیمت و فروش) ، مناقصت
فرهنگ واژه مترادف متضاد