- قصاد
- جمع قاصد، پیکان اسکان جمع قاصد پیکان
معنی قصاد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فربه شدن
آبگیر کوهستانی آستانه در زندان تنگ
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
عالم بعلم هیئت
هنگام درو، میوه بر درو کردن بریدن محصول با داس و مانند آن درویدن، هنگام درو
شیرینی فروش، شیرینی پز
رگ زن، آنکه پیشه اش رگ زدن است، آنکه دیگری را رگ می زند و از بدن او خون کم می کند، فصاد، رگ شناس
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه
نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه
قصیرها، کوتاه ها، جمع واژۀ قصیر
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز
جهد، غایت جهد، منتهای کوشش، پایان کار
کسی که جامه ها را بشوید و سفید کند، گازر
نوعی ماهی بی فلس که در خلیج فارس پیدا می شود
قصیده ها، شعرهایی که حداقل دارای شانزده بیت است که مصراع اول بیت اول با مصراع های دوم همه های بیت ها هم قافیه است و موضوع آن بیشتر در وعظ ها، حکمت ها، حماسه ها یا در مدح یا ذم کسی یا چیزی است ها، چکامه ها، جمع واژۀ قصیده
درختی خاردار که از ساقۀ آن کتیرا می گیرند، گون
قصعه ها، بشقاب بزرگ ها، کاسه ها، جمع واژۀ قصعه
کسی که در محافل قصه گویی می کند، داستان سرا، قصه گو
قائدها، جلوداران، پیشوایان، سرداران، فرماندهان سپاه، جمع واژۀ قائد
کسی که گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
خونگیری رگزنی براغ خونگیر رگزن آنکه رگ کسان را فصد کند رگزن
آهنگ کننده، قصد کننده
پارسی است کوات غباد: نام ها، گونه ای ماهی گونه ای ماهی که در خلیج فارس فراوانست
موش خرما از جانوران
گون از گیاهان گون
کنه، سرپستان انتردار کپی دار حشره ای ریز که ببدن حیوانات چسبد و خون آنها را بمکد کنه، جمع قردان
مغزپز، خشکه گوشت، چوبدستی، کوهان فربه درشتر، نیزه شکسته، چغامه از راه چغانه ای توبی ساز وز وزن چغامه ای توبی راه (شهید) نیزه شکسته، قصیده، شعر پاکیزه و نیکو، گوشت خشک، استخوان با مغز
مغزپر آهنگ درست (آهنگ قصد) صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
آگاهانه خواستی
جمع قصیده، شعر
جمع قصیده چکامه ها: فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند
شیر از جانوران، شمشیربران
جمع قصعه، از ریشه پارسی کاسه ها از ریشه پارسی کاسه گر کاسه فروش جمع قصعه کاسه ها