جدول جو
جدول جو

معنی قشنیزه - جستجوی لغت در جدول جو

قشنیزه(قِ زَ)
گیاهی است، برگش سبز شبیه برگ کاسنی، مردم می خورند آن را و گوسفند نیک دوست دارد، و ملین است. (منتهی الارب). گشنیز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بشنزه
تصویر بشنزه
چنگالی، خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند
چنگال خوست، چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنیده
تصویر شنیده
شنوده، ویژگی مطلبی یا سخنی که به گوش رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگیزه
تصویر مشگیزه
کیسۀ کوچکی که در سربرگ های بعضی گیاهان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
آلتی فولادی و نوک تیز که به سر نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ جَ / جِ)
دهی است از دهستان عقدای بخش اردکان شهرستان یزد که در 48 هزارگزی باختر اردکان و 5 هزارگزی راه عقدا به جلیل آباد واقع است و محلی کوهستانی، گرم و معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 282 تن میباشد که پیرو مذهب شیعه اند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و انار است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن ارابه رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
شنیده ناشده، آن که نمیشنود، گوش نداده. گوشزد نشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
مشکیچه که خیک و مشک کوچک باشد. (برهان). مشکوله. (فرهنگ رشیدی). مشکیچه. (آنندراج). مشکیچه و مشک کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشکوله و مشکیجه و مشکیچه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
فرهنگستان ایران این کلمه را معادل ’اسیدی’ گرفته و آرد: کیسۀ کوچکی که مانند مشگ کوچکی در سربرگهای بعضی گیاهان است. (واژه های نو فرهنگستان ایران ص 77). و رجوع به مشکیزه شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بسان گشنیز. بمانند گشنیز، ورقی از اوراق بازی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است. ورق قمار که بر آن صورت گشنیز نقش است: تک خال گشنیزی. دو لوی گشنیزی. ده لوی گشنیزی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
به معنی بول و غایط است، از دساتیر نقل شده است. (آنندراج). شاش. پلیدی. بول. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ / نِ زَ / زِ)
آلتی فولادین و نوک تیز که آن رابالای نیزه یا تفنگ نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قُ نی یَ)
شتر تنک و سبک پوست و تنگ دهن. (منتهی الارب). رجوع به قشونیّه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
معرب گشنیز فارسی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قشنیزه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نی یَ)
از شتران، شتری است که دارای پوستی نازک و دهانی تنگ باشد. (اقرب الموارد). در منتهی الارب آمده: قشونیه بضم و شدّ الیاء، شتر تنک و سبک پوست و تنگ دهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِ زَ / زِ)
ابتدای غورۀ انگور که به کوچکی به دانۀ انگور ماند و های آن برای نسبت است:
زآن حصرم کاصل پادشاهی است
گشنیزه سپهر گندنایی است.
خاقانی (از آنندراج).
رجوع به گشنیز شود
لغت نامه دهخدا
(کُ / کِ زَ / زِ)
غورۀ انگور را گویند که در ابتداء برابر کشنیز باشد. (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قُ زَ)
شاه بانگ. (فرهنگ فارسی معین). و آن گیاهی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشنیز
تصویر بشنیز
بو مادران برنجاسف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونیزه
تصویر قونیزه
لاتینی تازی گشته شاه بانگ از گیاهان ترهلی ترهلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیده
تصویر شنیده
مطلبی که به گوش رسیده باشد شنوده مسموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیزه
تصویر پشیزه
پول ریزه باشد به غایت تنگ وکوچک، پول خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیزه
تصویر تنیزه
دامن (دشت کوه) دامنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیزه
تصویر حنیزه
کنگره، تاک (طاق)، کمان بی زه، کمان پنبه زنی، کج
فرهنگ لغت هوشیار
چنگالی که از آرد کنجد و خرما و یا از نان گرم و روغن و دوشاب و یا از نان تنک و روغن و خرما سازند بشنزه
فرهنگ لغت هوشیار
ناشنیده: ... این سوال را نشنیده گرفت. یا بحق حرفهای نشنیده. پس از شنیدن خبری تعجب آور گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیه
تصویر اشنیه
جمع شتا، زمستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
ابتدای غوره انگور که از کوچکی بدانه انگور ماند. یا گشنیزه حصرم. شراب انگوری: حرمت می را که می گشنیزدیگ عیشهاست. بر سر گشنیزه حصرم روان افشانده اند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشنیزه
تصویر بشنیزه
بو مادران برنجاسف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
آلت فولادین و نوک تیز که آنرا بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گشنیز مانند گشنیز، (گنجفه) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
((سَ. نِ یا نَ زِ یا زَ))
آلتی فولادین و نوک تیز که آن را بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرنیز
تصویر قرنیز
رخبام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشگیزه
تصویر مشگیزه
آسیدی
فرهنگ واژه فارسی سره
رمح، سنان
فرهنگ واژه مترادف متضاد