استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املای دیگر واژۀ غرغره
استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املایِ دیگر واژۀ غِرغِرِه
سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رنگی است. زردی مایل به اندک سرخی باشد، و در بحر الجواهر نوشته که رنگی است میان سرخی و زردی و در منتخب نوشته که سرخی با سیاهی آمیخته. (آنندراج) (از غیاث) .سرخی که بر مردم بود. (مهذب الاسماء) : و هی (ای السلت) اشد شقره من الحنطه و اقرب الحمره. (تذکرۀ ابن بیطار)، سرخی خالص در اسب. (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رنگی است. زردی مایل به اندک سرخی باشد، و در بحر الجواهر نوشته که رنگی است میان سرخی و زردی و در منتخب نوشته که سرخی با سیاهی آمیخته. (آنندراج) (از غیاث) .سرخی که بر مردم بود. (مهذب الاسماء) : و هی (ای السلت) اشد شقره من الحنطه و اقرب الحمره. (تذکرۀ ابن بیطار)، سرخی خالص در اسب. (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج) : مگر حل کردۀ خورشید شد سیمافروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد. ارادت خان واضح (از آنندراج)
تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج) : مگر حل کردۀ خورشید شد سیمافروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد. ارادت خان واضح (از آنندراج)
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید: فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره. (گرشاسب نامه ص 279). و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید: فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره. (گرشاسب نامه ص 279). و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود
پوست از درخت بازکرده. (منتهی الارب) ، آنچه از پوست باز کردن و رندیدن آن برافتد. (منتهی الارب) ، رندش روده ها و پاره های پوست که از روده هاء خداوند سحج بیرون آید. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و اسهال که با قشاره بود بیشتری از قروح معده بود... و اگر از روده های برسوئین باشد قشاره باریک و خرد بود و اگر از روده های فروسوئین باشد قشاره غلیظ و بزرگ بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پوست از درخت بازکرده. (منتهی الارب) ، آنچه از پوست باز کردن و رندیدن آن برافتد. (منتهی الارب) ، رندش روده ها و پاره های پوست که از روده هاء خداوند سحج بیرون آید. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و اسهال که با قشاره بود بیشتری از قروح معده بود... و اگر از روده های برسوئین باشد قشاره باریک و خرد بود و اگر از روده های فروسوئین باشد قشاره غلیظ و بزرگ بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نام چشمه ای است در نزدیکی طرسوس در حدود بغداد که آن را بذبذون گویند. آب آن چشمه از برودت به مرتبه ای بود که هیچکس طاقت نداشت لحظه ای در آنجا نشیند و صفایش به اندازه ای بود که نقش تنگه از ته آب مینمود. مأمون در همین جا وفات یافت. رجوع شود به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 264
نام چشمه ای است در نزدیکی طرسوس در حدود بغداد که آن را بذبذون گویند. آب آن چشمه از برودت به مرتبه ای بود که هیچکس طاقت نداشت لحظه ای در آنجا نشیند و صفایش به اندازه ای بود که نقش تنگه از ته آب مینمود. مأمون در همین جا وفات یافت. رجوع شود به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 264
ترکی داد و فریاد جار و جنجال داد و فریاد. یا قشقرق بر پا کردن، جنجال کردن داد و فریاد کردن، یا قشقرق راه انداختن، جنجال بر پا کردن الم شنگه راه انداختن
ترکی داد و فریاد جار و جنجال داد و فریاد. یا قشقرق بر پا کردن، جنجال کردن داد و فریاد کردن، یا قشقرق راه انداختن، جنجال بر پا کردن الم شنگه راه انداختن
نشانه برپیشانی تیرگی نشان پیشانی اسب، نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره: مگر حل کرده خورشید شد سیما فروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد، (ارادتخان واضح)
نشانه برپیشانی تیرگی نشان پیشانی اسب، نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره: مگر حل کرده خورشید شد سیما فروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد، (ارادتخان واضح)