جدول جو
جدول جو

معنی قشعامه - جستجوی لغت در جدول جو

قشعامه
(قَ مَ)
دام شکاری. (منتهی الارب). فخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قشعامه
دام شکاری
تصویری از قشعامه
تصویر قشعامه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نامه ای که در پایان گفتگوهای رسمی دایر بر نتایجی که گرفته شده بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسامه
تصویر قسامه
جماعتی که برای گرفتن چیزی قسم بخورند و آن را بگیرند، سوگندی که بین اولیای دم اجرا شود، هنگامی که کسی را قاتل معرفی کنند و شاهد نداشته باشند، آشتی و متارکۀ جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(قِ مَ)
باشه. (منتهی الارب). باشق. (اقرب الموارد) ، جانورکی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ / مِ)
نامه و کتاب پر از تصویر و نقش و نگار:
نگارنده آن نقش های بدیع
از این نقشنامه همی بسترد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
مار. مزعافه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مزعافه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ مَ)
ابوسلعامه، کنیۀ گرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ)
سر نرۀ نیک بزرگ. (منتهی الارب). بزرگ از ذکر و آلت های مرد. (شرح قاموس). اعظم الفیاش. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
یکی قمقام. رجوع به قمقام شود
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ)
شیخ قلحامه، پیر فانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَلَ)
منطقه ای است در اسپانیای وسطی که دارای سرزمینی است کوهستانی که کوههای آن بریدگیهایی چون دنده های اره دارد و به همین مناسبت آن را ’شارات منشار’ نامند. این سرزمین دارای دو استان مهم است: 1- قشتالۀ قدیم که در شمال واقع است و در قرن 11 میلادی مملکتی گردید و هستۀ مرکزی دولت اسپانیا شد. 2- قشتالۀ جدید در جنوب که اعراب در قرن 11 میلادی آن را از اسپانیا گرفتند. از شهرهای آن است: مادرید و طیطه. (ذیل المنجد) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
کرکس نر بزرگ جثه. (اقرب الموارد). رجوع به قشعام شود
لغت نامه دهخدا
(قَشْ نَ)
مؤنث قشوان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قشوان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عُ)
کرکس نر بزرگ جثه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کرکس نر. (مهذب الاسماء). رجوع به قشعام شود
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
قشام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). آنچه بماند بر خوان که به هیچ کار نیاید. (مهذب الاسماء). رجوع به قشام شود
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
بدنام، از صفات مذمومۀ مرد بد و بدنام است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
کرکس نر بزرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قشعمان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ مَ)
مؤنث قشعم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
کشیش، نام کشیشی در زمان پادشاهی یزدگرد اول ساسانی، وی یکی از نجبا را که موسوم به آذرفرنبغ بود بدین عیسوی درآورد تا از مرضی که داشت شفا یابد، آذرفرنبغ آن کشیش را دعوت کرد که بقریۀ او آمده کلیسائی در آنجابنا کند، شاپور قبلا قبالۀ مالکیت محل مزبور را گرفت و کلیسا را بنا نهاد، آنگاه موبدی آذربوزی نام قضیه را، که نمونۀ ارتداد یکی از نژادگان بود، به عرض شاه رسانید و یزدگرد بموبد مزبور اجازه داد که برای اعادۀ آن شخص بدیانت زردشتی هر تدبیری که میتواند بکار برد، فقط احتیاط کند که او را بهلاکت نرساند، باری آذرفرنبغ بدیانت سابق خود بازگشت و رد ملک خود را خواستار شد، لکن شاپور بتحریک نرسی، که یکی از روحانیان عیسوی بود، از دادن آن امتناع ورزید و قباله را برداشته بگریخت، سپس آن کلیسا به آتشکده تبدیل یافت، لکن نرسی آتش را خاموش کرد و مراسم دعا و عبادت به آیین نصاری در آن آتشکده برپا کرد، موبد محلی، چون این گناه عظیم را ملاحظه کرد، اهل قریه را خبر داد، تانرسی را سخت مضروب کردند و مغلولاً به تیسفون فرستادند، آذربوزی به او اطمینان داد که اگر آتشکده را مرمت کند از مجازات او صرف نظر خواهد کرد، نرسی، امتناع نمود و به زندان افتاد و پس از امتناع مجدد محکوم به اعدام شد، (ایران در زمان ساسانیان صص 296 - 297)
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ)
سطبر تمام خلقت از خرمابن و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دارایی داراک که بخش بزرگش مرده ری (میراث) باشد، پذ رفتاری، مهتری سروری سالاری، بزرگ نژادی بزرگواری، پایندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهامه
تصویر شهامه
شهامت در فارسی سیغور دلاروی بی باکی نترسی، زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
دستنبویه دستنبو از گیاهان، گوی خوشبوی، خوشبویه (شمامه گونه ای از ساز پارسی است) نوعی از خربزه دستنبو، جمع شماتات، عطردان، گلوله ای به شکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گیرند و بویند. یا شمامه کافور. آفتاب و ماه، روز روشنایی روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتامه
تصویر شتامه
زشت رویی بدخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعابه
تصویر شعابه
بند زنی چینی بند زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعامه
تصویر ثعامه
زن تبهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشعام
تصویر قشعام
کرکس ریشدار از پرندگان، مرد سالخورده، مرغ شکاری سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
ستون، شاه تیر، پشتیبان، ریش سپید مهتر تیره، چوب چرخ، سامه (شرط) ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشامه
تصویر قشامه
ته سفره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرشامه
تصویر قرشامه
باشه ازمرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
نامه ای که در پایان گفتگوهای انجمنی دایر بر نتایجی که گرفته شده بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحامه
تصویر قلحامه
کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطعنامه
تصویر قطعنامه
((~. مِ))
مکتوبی که در آن خواسته های اجتماع کنندگان نوشته شده است
فرهنگ فارسی معین
شکمبه
فرهنگ گویش مازندرانی