معنی قطعنامه - فرهنگ فارسی معین
معنی قطعنامه
- قطعنامه((~. مِ))
- مکتوبی که در آن خواسته های اجتماع کنندگان نوشته شده است
تصویر قطعنامه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قطعنامه
قطعنامه
- قطعنامه
- نامه ای که در پایان گفتگوهای انجمنی دایر بر نتایجی که گرفته شده بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
قطعنامه
- قطعنامه
- نامه ای که در پایان گفتگوهای رسمی دایر بر نتایجی که گرفته شده بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
قولنامه
- قولنامه
- ورقه ای که خریدار و فروشنده در باب معامله ای می نویسند و امضا می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
قولنامه
- قولنامه
- ورقه ای که خریدار و فروشنده در باب معامله ای می نویسند و امضا می کنند تا در مدت معیّن برای معاملۀ قطعی حاضر شوند
فرهنگ فارسی عمید
بیعنامه
- بیعنامه
- مُرَکَّب اَز: بیع + نامه، دستاویز بیع. سند بیع چیزی. (آنندراج)، قبالۀ خرید چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قولنامه
- قولنامه
- عهد و پیمان نوشته. (آنندراج). سندی که فروشنده و خریدار به دلال دهند که مبیع را بفلان مبلغ بیع و شری خواهند
لغت نامه دهخدا