- قشاشه
- خاکروبه آخال رفتگری
معنی قشاشه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شادی
چکیدگی، تراوش، ریزش، بارش قطره های کوچک باران ریزه
رمق، باقی جان
باقی ماندۀ روح در بیمار یا مجروح، رمق
جلزولز آوای گوشت برآتش
تم از بیماری ها چشم
ته سفره
آب دماغ آب بینی، گش سینه
پوست کنده، تراشه
ته نشین روغن
مشاشه در فارسی: سر استخوان، آبکند (غدیر)، ماسه راه سراستخوان نرم که آنرا بتوان جوید، جمع مشاش، زمین سخت که در آن چاهها کنند و پس از آن بندی گذارند که چون چاه برگردد آن زمین سیراب و تر شود و هرگاه یک دول آب از آن برگیرند آبی دیگر بجایش فراهم آید، راهی که در آن خاک و سنگریزه باشد
هشاشه در فارسی شادمانی تازه رویی -1 شادمانی نمودن، شادمانی تازه رویی
قطره های ریز
مونث شاش پرده رخشار (سینما) شاش بول گمیز، ترشح
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز
افتاده تراشه رفتگر