سرعت و شتاب کردن، مواظبت داشتن در سیر. (اقرب الموارد) ، همه شب رفتن، خو کردن شب رفتن را. (منتهی الارب) : قسقس لیله أجمع، اذا لم ینم. (از تکملۀاقرب الموارد) ، خوردن آنچه بر استخوان باشد از گوشت و مغز، جنبانیدن عصا را، خواندن، گویند: قسقس بالکلب، خواند سگ را با گفتن قوس قوس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سرعت و شتاب کردن، مواظبت داشتن در سیر. (اقرب الموارد) ، همه شب رفتن، خو کردن شب رفتن را. (منتهی الارب) : قسقس لیلَه أجمع، اذا لم ینم. (از تکملۀاقرب الموارد) ، خوردن آنچه بر استخوان باشد از گوشت و مغز، جنبانیدن عصا را، خواندن، گویند: قسقس بالکلب، خواند سگ را با گفتن قوس قوس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
وسوسه در فارسی گمانکاری، گش دیو کامگی دشمت (فکر غلط) جوم جوم (گویش گیلکی) بداندیشی ایجاد کردن امری بی نفع یا مضر در ضمیر کسی، امری بی نفع یا مضر که نفس شخص یا شیطان در ضمیر کسی ایجاد کند نیروی درونی محرک
وسوسه در فارسی گمانکاری، گش دیو کامگی دشمت (فکر غلط) جوم جوم (گویش گیلکی) بداندیشی ایجاد کردن امری بی نفع یا مضر در ضمیر کسی، امری بی نفع یا مضر که نفس شخص یا شیطان در ضمیر کسی ایجاد کند نیروی درونی محرک