جدول جو
جدول جو

معنی قسنطینه - جستجوی لغت در جدول جو

قسنطینه
(قُ سَ نَ)
بخشی است در الجزایر که مرکز آن شهر قسنطینه است. این شهر 120000 نفر جمعیت دارد. نهررمال از آن میگذرد. (ذیل المنجد). شهری به الجزایر در مشرق بجایه. (ابن بطوطه). رجوع به قسنطینیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنینه
تصویر قنینه
ظرف شراب، صراحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرنطینه
تصویر قرنطینه
مکانی که در آن برای پیشگیری از شیوع بیماری های واگیردار، افراد مظنون به داشتن بیماری خاصی را برای مدتی معین نگهداری می کنند تا سلامت یا عدم سلامت آنان مشخص شود، نگه داشتن افراد مشکوک به بیماری در مکانی خاص
فرهنگ فارسی عمید
(قَ طَ نَ)
سر نره. (منتهی الارب). رجوع به قسطبیله شود
لغت نامه دهخدا
(قِنْ نی نَ / نِ / قِ نی نَ / نِ)
قنینه. آوندی که شراب در آن پر کنند، مثل شیشه و صراحی و غیره. (از آنندراج) :
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد.
خاقانی.
دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ
گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
باشندگان خانه. اهل. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: جاء بقطینتهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 40 هزارگزی باختر معلم کلایه و 51 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و فندق و زغال اخته. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ / نِ)
از سنگ ساخته شده. سنگین:
رزبان آمد با حمیت و با کینه
خونشان افکند اندر خم سنگینه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانط در حالت نصبی و جری. رجوع به قانط شود
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
دهی است میان ری و ساوه. (منتهی الارب). این قریه در یک منزلی ری واقع است، و آن را بستانه خوانند. (معجم البلدان). کستانه. (سمعانی). دهی است از ری و ساوه، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. (اللباب). دهی است در راه ساوه که تا ری یک مرحله فاصله دارد. و بدان کستانه نیز گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
قوس قزح. (اقرب الموارد از لسان) (مهذب الاسماء). رجوع به قسطان و قسطانی و قسطانیه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
قرنطینه. رجوع به قرنطینه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ نی ی)
نسبت است به قسنطانه. (معجم البلدان). رجوع به قسنطانه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ نی ی)
ابوالولیدبن خمیس. از وزیران بنی مجاهد عامری است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی)
نخستین امپراطور رومی مسیحی و بنیادگذار قسطنطنیه (استانبول) است (274- 337 میلادی). وی در نیسوس (نیش، در یوگسلاوی) به دنیا آمد. پدرش کونستانتینوس امپراطور و مادرش هیلانه از نژاد آرامی سوریه بود. هنگامی که پدرش در شهر یوک در انگلستان به سال 406 م. بدرود زندگی گفت قسطنطین در ارتش به کفایت و دلاوری ممتاز بود و ازاینرو او را برای جانشینی پدر دعوت کردند و گردنکشان دیگر به حکومت او بر بریتانیا و فرانسه اعتراف کردند ولی مکسنتیوس امپراطور شریک در روم به جنگ با فرانسه کمر بست و در کنار پل ملفیان نزدیک روما قسطنطین غلبه کرد و یگانه امپراطور مغرب زمین گردید. گویند وی در این جنگ بر فراز خورشید صلیبی را مشاهده کرد به این عبارت: ’با این علامت پیروز میشوی’. او به سال 313 میلادی بخشنامه ای صادر کرد و مذهب مسیح را در سراسر کشور خود مباح ساخت و در سال بعد اسقف های غرب را به انجمن ارلس خواند. در سال 323 میلادی لیسینیوس امپراطور شرق شکست خورد و قسطنطین امپراطور بزرگ و یگانه جهان روم گردید. وی قدرت امپراطور را گسترش داد و قانونی وضع کرد که کشاورزان و کارگران را به نوعی از رژیم طبقاتی به هم مربوط میسازد. وی کلیسا را به دولت پیوند داد و ریاست نخستین انجمن کلیسائی را به عهده گرفت (انجمن نیقیا به سال 325 میلادی) و در همان مجمع قانون ایمان نیقی را اعلان کرد. و به سال 330م. پایتخت را به ده بیزنطیوم در کنار بوسفور منتقل ساخت و آن را وسعت و آبادی داد و به نام قسطنطنیه خواند. وی در سالهای آخر زندگانی خود برای دفاع از حدود فرات به پا خاست و با ایرانیان روبه رو شد و در نیکومیدیا بدرود زندگی گفت. (از الموسوعه العربیه). قسطنطین اول ملقب به کبیر
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ نیَ)
قلعه ای است عجیب از توابع دانیه در اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ نَ/ نِ)
قرنطین. جایی که در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری به عمل می آورند. این کلمه از کارانتن فرانسه گرفته شده است
لغت نامه دهخدا
(قَ می یا)
شهری است در افریقا و پیرامون آن را نیزارها و کشتزارها احاطه کرده اند و عرب آفریقا تا آن حدود به دنبال آب و علف احشام خود روند. ابوعبید بکری گوید: از قیروان به مجانه واز آنجا به شهر ینجس و از ینجس به قسنطینیه روندو قسنطینیه شهری است قدیمی و بزرگ و باجمعیت و دارای برج و بارو که استحکامات آن را در جای دیگر آن حدود سراغ نتوان داشت. این شهر دارای سه نهر بزرگ است که بدان احاطه دارد و قابل کشتیرانی است. این نهرها ازمنابعی به نام اشقار سرچشمه گرفته اند و در خندقی عمیق و دور فرومیریزند. بر روی خندق سه پل بر روی یکدیگر ساخته شده و از روی آن عبور میکنند و به شهر وارد میشوند و از آن بالا آب در ته خندق چون ستارۀ کوچکی نمایان است. (معجم البلدان). رجوع به قسنطینه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی)
نام کتابی است که لوقای حکیم در کیش آتش پرستی تصنیف کرده بود. و در جای دیگر به جای لوقا، ابوالقاسم نوشته بود، واﷲاعلم. (از برهان). معین در حاشیۀ برهان آرد: چنین کتابی درفهرستهای کتب نیامده، و این معنی را از تخلیط مفهوم قسطا استخراج کرده اند. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
علی بن ابوالقاسم محمدحسن تمیمی مغربی. از متکلمان اشعری است که به دمشق وارد شد و صحیح بخاری رادر آنجا از فقیه نصر بن ابراهیم مقدس شنید و به عراق رفت و بر عبدالله محمد بن عتیق خواند و امامان را زیارت کرد و سپس به دمشق برگشت و مورد احترام ابوداود مضرج رئیس دمشق قرار گرفت. از تألیفات اوست: 1- تنزیه الاله. 2- کشف فضایح المشیهه الحشویه. وی به دمشق در18 رمضان 519 هجری قمری وفات یافت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
نسبت است به قسنطینیه. (معجم البلدان). رجوع به قسنطینیه و قسطنطینیه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طی نَ / نِ)
قرنطین. قرنطینه. رجوع به قرنطین و قرنطینه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نی ی)
نسبت است به قسطنطنیه که یکی از بزرگترین شهرهای روم است. (اللباب). رجوع به قسطنطنیه شود. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نی یَ)
نام شهری است مشهور از ملک روم به غایت عظیم به نام بانی آن شهر که پسر هرقل پادشاه روم باشد. و آن را قسطنطنیه نیز گویند. (برهان) :
به قسطنطنیه فزون زین سپاه
ندارم که دارند کشور نگاه.
فردوسی.
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه موتی و احیا.
خاقانی.
اگرنه بنده نوازی از آن طرف بودی
که زهره داشت که دیبا برد به قسطنطین ؟
سعدی.
رجوع شود به استانبول، و مجمل التواریخ ص 15، 60، 134، 135، 306، 445، 471، 473، 474، 481، 486، 487، 494 و القفطی و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 171، 272، 288
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نی نَ)
شیشه. ج، قناتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظرف شیشه ای برای شراب. (از اقرب الموارد). صراحی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قسطنطینی
تصویر قسطنطینی
منسوب به قسطنطنیه و قسطنطین از مردم قسطنطنیه
فرهنگ لغت هوشیار
ایستگاه بهداشتی شهربندان جایی که در آن مسافرانی را که از سر زمینی وارد می شوند که در آنجا بیماریی مانند ساری وبا و طاعون شیوع دارد مدت چند روز نگهداری می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانطین
تصویر قانطین
جمع قانط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنینه
تصویر سنینه
باد، همزاد، ریگتوده دراز
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته شابلوت از گیاحان شاه بلوط. یا قسطنه هندی. شاه بلوط هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
تنگ می
فرهنگ لغت هوشیار
جائیکه در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری بعمل میاورند، ایستگاه بهداشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
((ق نُِ نَ))
شیشه، شیشه شراب، صراحی
فرهنگ فارسی معین
((قَ رَ نِ))
جایی که به علت شیوع بیماری مورد محافظت قرار می گیرد و ورود و خروج افراد کنترل می شود
فرهنگ فارسی معین
از جنس سنگ، سنگی
متضاد: آهنی، گلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد