جدول جو
جدول جو

معنی قسقب - جستجوی لغت در جدول جو

قسقب
(قُ قُب ب)
ضخم. (اقرب الموارد). قسحب ّ. (منتهی الارب). ستبرو ضخیم و کلفت. (ناظم الاطباء). رجوع به قسحب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قسب
تصویر قسب
صلب، سخت، در علم زیست شناسی خرمای خشک که در دهان ریزریز شود
فرهنگ فارسی عمید
(قِسْ یَب ب)
سخت و دراز. (منتهی الارب). الطویل من الرجال. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شترکره یا شترکره نوزاد هرچه باشد یا شترکرۀ نر. (از منتهی الارب) (آنندراج).. بچه شتر نر. ج، سقاب و سقبان. (از مهذب الاسماء) : بچه ناقه ای که در آن ساعت بر زمین آید پیش از آنکه بدانند که نر است یا ماده آن را سلیل و خوار گویند پس اگر نر بود سقب گویند. (تاریخ قم ص 177) ، دراز از هر چیزی یا عام است. (منتهی الارب) ، ستون خیمه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
نعت فاعلی ازاسقاب، نزدیک و قریب: منزل مسقب. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، بعید، از اضداد است. (منتهی الارب). و رجوع به اسقاب شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
مسقاب. ناقۀ نرزاینده. (منتهی الارب) ، مادر ’سقب’ که نوزاد شتر باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ قِ)
جمع واژۀ عسقبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عسقبه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَب ب)
سطبر سالخورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). ستبر سالخورده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
پرنده ای است مارخوار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ حُب ب)
سطبر و ضخم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کلفت. (ناظم الاطباء). قسقب ّ
لغت نامه دهخدا
(رَ جَنْ)
سخت گردیدن و درشت شدن. قسوبه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قسب الشی ٔ قسوبهً و قسوباً. (اقرب الموارد). رجوع به قسوبه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موزه. (منتهی الارب). خف ّ. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَسْ سو)
موزه ها. جمع است و واحدی برای آن نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
روانی آب که با آواز باشد. (منتهی الارب). بانگ آب. (مهذب الاسماء). جری الماء مع صوت. گوئی: سمعت قسیب الماء و خریره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد). قساقس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
صدف دریائی. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمی از صدف دریائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
شکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ)
جمع واژۀ سقب، بمعنی شترکره
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ قُ)
شهری از عمل برقه و بدان منسوبست ابوالحسن یحیی بن عبدالله بن علی اللخمی الراشدی الاسقبی. (معجم البلدان). قصبه ای است در برقه یعنی بنغازی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُب ب)
شکم، و این کلمه یمانی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
شکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نزدیکی. نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسقب
تصویر اسقب
جمع سقب، شتران نوزاد نو اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیقب
تصویر قیقب
تلخه زه (زیتون تلخ)، افرا از گیاهان زیتون تلخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقب
تصویر قرقب
شکم، مرغ چرخ ریسک ازپرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقب
تصویر سقب
کره شتر نر، ستون تاژ ستون چادر، شاخه دراز نزدیکی نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسقس
تصویر قسقس
شیربیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسب
تصویر قسب
خرمای خشک که در دهان ریز شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبقب
تصویر قبقب
شسن (صدف) شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسب
تصویر قسب
((قَ))
صلب، سخت
فرهنگ فارسی معین