معنی قسب
قسب
((قَ))
صلب، سخت
تصویر قسب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قسب
قسب
قسب
صلب، سخت، در علم زیست شناسی خرمای خشک که در دهان ریزریز شود
فرهنگ فارسی عمید
قسب
قسب
خرمای خشک که در دهان ریز شود
فرهنگ لغت هوشیار
کسب
کسب
درآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
قطب
قطب
پیر، میخ، نشین
فرهنگ واژه فارسی سره
قسم
قسم
سوگند
فرهنگ واژه فارسی سره
قسط
قسط
مانده، باز پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
قاب
قاب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
قلب
قلب
دل
فرهنگ واژه فارسی سره
اسب
اسب
حیوانی است با هوش که جهت سواری یا بار کشی به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار