جدول جو
جدول جو

معنی قسطین - جستجوی لغت در جدول جو

قسطین
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 40 هزارگزی باختر معلم کلایه و 51 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و فندق و زغال اخته. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاسطین
تصویر قاسطین
طرفداران معاویه در مقابل علی بن ابی طالب
فرهنگ فارسی عمید
اثرج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 18 هزارگزی باختر معلم کلایه و 42 هزارگزی راه شوسه. موقعجغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیر است. سکنۀآن 155 تن. آب آن از رود خانه قسطین لار و شاهرود و محصول آن غلات و بنشن و برنج و پنبه و فالیز. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی و گیوه چینی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قِ می یا)
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀشهرستان قزوین واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری معلم کلایه و 36 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، بنشن، انگور. شغل اهالی زراعت است. عده ای برای تأمین معاش به تهران میروند. صنایع دستی زنان چادرشب بافی و کرباس بافی است. راه مالرودارد. قلعۀ خرابه ای در جوار این ده روی کوه وجود دارد که قدیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قاطن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قاطن شود، قاطن. (اقرب الموارد) ، خدم و حشم آزاد، اهل خانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و آن ازبرای واحد و جمع است، یا جمع آن قطن است، یعنی خدم و حاشیۀ کسی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طی یَ)
دهی است از مخلاف سنجان یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ رُ)
ناحیه ای است از نواحی کوفه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
غبار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
قوس قزح. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسطانی و قسطانیه شود
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است و در جاهای سردسیری روید، و رومیان این گیاه را ’ناطرفیقی’ و نیز ’رسوارنیا’ نامند. دارای ساقی است نازک به درازی یک ذراع یا بیشتر و برگهائی دراز و نرم و در شکل شبیه به برگ درخت بلوط براق و خوشبو و بیشتر برگ آن را در ادویه به کار برند. رجوع به مفردات ابن بیطار و تذکرۀ ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نباتی است که بالفعل مفقود است، ساقش مربع و زیاده بر ذرعی وبرگش دراز و به شکل بلوط و از ساق میروید و خشبوی و برگهای اسفل بزرگتر و از اعلی کوچکتر و گلش زرد و دربوی شبیه به صعتر و تخمش در انتهاء ساق مجتمع و بیخش باریک و شبیه به خربق و مستعمل از آن برگ و بیخ است. در سیم گرم و خشک و شرب او قبل از سموم و بعد ازآن رافع مضرت او و از مجرباب شمرده اند و مدرّ بول و مسهل و هاضم و جهت درد سپرز و ضعف جگر و صرع و جنون و قرحۀ ریه و عصارۀ او جهت درد گوش و درد دندان و طبیخ غلاف ثمر او را جهت قی مفرط مجرب دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، جندبیدستر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قسطوره و قسطوریون شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
دژی است از توابع حلب. (از منتهی الارب). قلعه ای است در روج از توابع حلب. ابوعلی حسن بن علی بن ملهم عقیلی در اینجا فرودآمد و آن را ویران ساخت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
ارزیر. رصاص. (برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
استوار کردن و سنگین نمودن چیزی را. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
پدر تاذری بن اسطین نصرانی که کاتب اسحاق بن قبیصه حاکم هشام بن عبدالملک بود. (کتاب الوزراء و الکتاب ص 38)
لغت نامه دهخدا
(حِ نِ قِ نَ تُلْ حَ)
حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 135)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قطین
تصویر قطین
از ریشه لاتینی پنبه کار پنبه دار چارک زاور، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسطین
تصویر وسطین
دو میان تثنیه وسط دومیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطان
تصویر قسطان
رنگین کمان آژفنداک گردخاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطیر
تصویر قسطیر
ارزیز رصاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسطین
تصویر قاسطین
جمع قاسط، ستمکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطی
تصویر قسطی
((قِ))
منسوب به قسط، چیزی که پول خرید آن به صورت قسط پرداخت می شود، تقسیط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسطی
تصویر قسطی
پسادست، گاهانه، ماهانه
فرهنگ واژه فارسی سره