از مردم مصر قدیم، زبانی از خانوادۀ زبان های سامی ی حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده اند، خطی متعلق به مصریان باستان
از مردم مصر قدیم، زبانی از خانوادۀ زبان های سامی ی حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده اند، خطی متعلق به مصریان باستان
فروشنده کالای پست، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، پیلور، خرده فروش، سقط فروش، چرچی، پیله ور
فروشنده کالای پست، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، پیلَوَر، خُردِه فُروش، سَقَط فُروش، چَرچی، پیلِه وَر
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 40 هزارگزی باختر معلم کلایه و 51 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و فندق و زغال اخته. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 40 هزارگزی باختر معلم کلایه و 51 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و فندق و زغال اخته. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
در تازی نیامده میانی مونث اوسط میانی منسوب به وسط آنچه در وسط ومیانه واقع است میانی. یاانگشت وسطی. یا فرزند (بچهء) وسطی. فرزند میانه (بین فرزند ارشد و فرزند کوچکتر) : (... کوکهایش رامی شکافت تاازآن برای عید بچه وسطی اشت بیژن کتی سرهم بندی کند) مونث اوسط میانی. یا انگشت وسطی. انگشتی که دروسط پنج انگشت دست وپاجای دارد انگشت میانه
در تازی نیامده میانی مونث اوسط میانی منسوب به وسط آنچه در وسط ومیانه واقع است میانی. یاانگشت وسطی. یا فرزند (بچهء) وسطی. فرزند میانه (بین فرزند ارشد و فرزند کوچکتر) : (... کوکهایش رامی شکافت تاازآن برای عید بچه وسطی اشت بیژن کتی سرهم بندی کند) مونث اوسط میانی. یا انگشت وسطی. انگشتی که دروسط پنج انگشت دست وپاجای دارد انگشت میانه
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند