جدول جو
جدول جو

معنی قسطنطین - جستجوی لغت در جدول جو

قسطنطین
(قُ طَ طی نی یَ)
نام شهری است مشهور از ملک روم به غایت عظیم به نام بانی آن شهر که پسر هرقل پادشاه روم باشد. و آن را قسطنطنیه نیز گویند. (برهان) :
به قسطنطنیه فزون زین سپاه
ندارم که دارند کشور نگاه.
فردوسی.
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه موتی و احیا.
خاقانی.
اگرنه بنده نوازی از آن طرف بودی
که زهره داشت که دیبا برد به قسطنطین ؟
سعدی.
رجوع شود به استانبول، و مجمل التواریخ ص 15، 60، 134، 135، 306، 445، 471، 473، 474، 481، 486، 487، 494 و القفطی و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 171، 272، 288
لغت نامه دهخدا
قسطنطین
(قُ طَ طی)
نام کتابی است که لوقای حکیم در کیش آتش پرستی تصنیف کرده بود. و در جای دیگر به جای لوقا، ابوالقاسم نوشته بود، واﷲاعلم. (از برهان). معین در حاشیۀ برهان آرد: چنین کتابی درفهرستهای کتب نیامده، و این معنی را از تخلیط مفهوم قسطا استخراج کرده اند. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
قسطنطین
(قُ طَ طی)
نخستین امپراطور رومی مسیحی و بنیادگذار قسطنطنیه (استانبول) است (274- 337 میلادی). وی در نیسوس (نیش، در یوگسلاوی) به دنیا آمد. پدرش کونستانتینوس امپراطور و مادرش هیلانه از نژاد آرامی سوریه بود. هنگامی که پدرش در شهر یوک در انگلستان به سال 406 م. بدرود زندگی گفت قسطنطین در ارتش به کفایت و دلاوری ممتاز بود و ازاینرو او را برای جانشینی پدر دعوت کردند و گردنکشان دیگر به حکومت او بر بریتانیا و فرانسه اعتراف کردند ولی مکسنتیوس امپراطور شریک در روم به جنگ با فرانسه کمر بست و در کنار پل ملفیان نزدیک روما قسطنطین غلبه کرد و یگانه امپراطور مغرب زمین گردید. گویند وی در این جنگ بر فراز خورشید صلیبی را مشاهده کرد به این عبارت: ’با این علامت پیروز میشوی’. او به سال 313 میلادی بخشنامه ای صادر کرد و مذهب مسیح را در سراسر کشور خود مباح ساخت و در سال بعد اسقف های غرب را به انجمن ارلس خواند. در سال 323 میلادی لیسینیوس امپراطور شرق شکست خورد و قسطنطین امپراطور بزرگ و یگانه جهان روم گردید. وی قدرت امپراطور را گسترش داد و قانونی وضع کرد که کشاورزان و کارگران را به نوعی از رژیم طبقاتی به هم مربوط میسازد. وی کلیسا را به دولت پیوند داد و ریاست نخستین انجمن کلیسائی را به عهده گرفت (انجمن نیقیا به سال 325 میلادی) و در همان مجمع قانون ایمان نیقی را اعلان کرد. و به سال 330م. پایتخت را به ده بیزنطیوم در کنار بوسفور منتقل ساخت و آن را وسعت و آبادی داد و به نام قسطنطنیه خواند. وی در سالهای آخر زندگانی خود برای دفاع از حدود فرات به پا خاست و با ایرانیان روبه رو شد و در نیکومیدیا بدرود زندگی گفت. (از الموسوعه العربیه). قسطنطین اول ملقب به کبیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ طَ طی)
پاپ. وی در دوما درطرابلس لبنان به سال 1870م. متولد شد، و پدرش جرجس پاشا نیز در همانجا تولد یافت. اصل این خاندان از بعلبک است. وی به سال 1884 به دیر مخلص در شوف لبنان فرستاده شد که راهب شود و مراسم رهبانیت را به سال 1887 به پایان برد و به عنوان کاهن دمشق نامزد شد. وی بارها به اروپا سفر کرد و مدت درازی در رم و پاریس ماند تا در کتابخانه های مشهور آنجا جستجو کند و آنچه رابرای تاریخ طایفۀ خود و آداب لغت عربی مفید یافت فراهم آورد. او را مقالات سودمند مذهبی و تاریخی است که در مجلات عربی نشر شده، و کتابهایی دارد ازجمله: 1-بحث انتقادی فی اصل الروم الملکیین و لغتهم، این کتاب در مطبعۀ عمومیۀ مصر در 80 صفحه به سال 1901 م. به چاپ رسیده است. 2- الحجه الراهنه فی حقیقه اصل الموازنه، این کتاب در 80 صفحه در مصر به چاپ رسیده است. 3- کتاب العفه و بهجتها، این کتاب در بیروت به سال 1897 چاپ شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1512)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ هََ تُ)
یکی از امپراطوران بیزنطی است (960- 1028 میلادی). وی و خلیفه الظاهر (1021- 1035 میلادی) با هم قرار گذاشتند که امپراطور کنیسۀ قیامت را در قدس ترمیم کند و اجازه داده شود که نام خلیفه الظاهر را در جوامع دارالروم در خطبه ها ذکر کنند و مسجد جمعۀ قسطنطنیه را بار دیگر بسازند. (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ نُ هَُ)
یکی از امپراطوران بیزنطی است (976- 1028 میلادی). (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ دَ هَُ)
مونوماکوس (1000- 1054 میلادی). یکی از امپراطوران بیزنطی است. (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ دُوْ وُ)
یکی از امپراطوران بیزنطی است (337- 340 میلادی). (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ چَ رُ)
یکی از امپراطوران بیزنطی است (668- 685 میلادی). در دوران او یزید بن معاویه به سال 672 میلادی قسطنطنیه را محاصره کرد. (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ پَ جُ)
کوپرنیموس 741- 775 میلادی) یکی از امپراطوران بیزنطی و از کسانی است که صور را ویران ساخته اند. (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ)
یکی از مسلمانان تونس بود که در بغداد درس خواند و به هند سفر کرد و به تونس برگشت و به نصرانیت گرائید و به ایتالیا گریخت و درحالی که راهب بود در کسینوی ایتالیا به سال 1087 میلادی مرد. وی نخستین کسی است که مؤلّفات طبی عربی را به لاتینی برگردانده است. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ دَ هَُ)
پالیولوغوس (1405- 1453 میلادی). آخرین امپراطور بیزنطی که در دفاع از قسطنطنیه کشته شد. (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
عیسی، مکنی به ابوموسی. یکی از افاضل اطبا. او راست: کتاب البواسیر و عللها و علاجاتها. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن معن قسطنطینی امیر دروزی. متوفی به استانبول 1109 هجری قمری / 1697 میلادی او راست: ’کتاب التمییز’. (هدیه العارفین ج 1 ص 324) (ایضاح المکنون) (فهرست دارالکتب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نی یَ)
خلیج خلیج قسطنطینیه، خلیج دریای رومیان است، و بیشترین پهنای دریای رومیان خلیج قسطنطنیه چهارمیل است. باریکترین جایی از خلیج مغربی ده فرسنگ و از این کران بدان کران نتوان دیدن. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن محمد بن محمد بن حسن بن علی بن یحیی بن محمد بن خلف اﷲ بن خلیفه القسطنطینی الحنفی، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس. مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیۀ مدونۀ مشهوره به ایدی الطلبه است و آن حاشیه ای است بر مغنی ابن هشام، بمقابلۀ شرح بدرالدین محمد بن ابی بکر بن عمر بن ابی بکر قرشی دمامینی و این شرح زمانی دراز نزد من بود و عده سطور آن تخمیناً بشمارۀ سطور اصل کتاب و ثلث آن است و شامل فوائد نادره در احوال علماء و جز آنان میباشد که بر سبیل استطراد یاد کرده و من شبیه ترین کتب به کتاب تصریح خالد ازهری یافتم. شمنی ازجملۀ مشایخ عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی مشهور است و سیوطی در ثنای وی در کتاب خویش از اول تا آخر چندان مبالغه کرده که درباره احدی چنان نگفته است و ازجملۀ آنچه که در باب او گفته این است: شمنی، بضم معجمه و میم و تشدید نون، قسطنطینی حنفی و پدر و جدش مالکی بودند. او فقیه مفسر اصولی متکلم نحوی بیانی محقق و امام نحاه در زمان خویش و شیخ علماء بروزگار خود بود، عاکف و بادی را از علوم خویش برخوردار ساخت واز بحار دانش خود تشنگان را سیراب کرد، اما فی التفسیر فهو بحره المحیط و کشاف دقائقه بلفظه الوجیز الفائق علی الوسیط و البسیط و امّا الحدیث فالرحله فی الروایه والدرایه الیه والمعول فی حل ّ مشکلاته و فتح مقفلاته علیه و اما الفقه فلو رآه النعمان لانعم به عیناً او رام احد مناظرته لانشدوا الغی قوله کذبا و مینا و اما الکلام فلو رآه الاشعری لقرّبه و قربه و علم انه نصیرالدین ببراهینه و حججه المهذبه المرتبه و اما الاصول فالبرهان لایقوم عنده بحجه و صاحب المنهاج لایهتدی معه الی محجه و اما النحو فلو ادرکه الخلیل لاتخذه خلیلاً او یونس لاّنس بدرسه و شفی منه غلیلاً و اما المعانی فالمصباح لایظهر عنده نور عند هذا الصباح و ماذا یفعل المفتاح مع من القت الیه المقالید ابطال الکفاح الی غیرذلک من علوم معدوده و فضائل مأثوره مشهوره:
هو البحر لا بل دون ما علمه البحر
هو البدر لا بل، دون طلعته البدر
هو النجم لا بل دونه النجم رتبهً
هو الدّر لا بل دون منطقه الدر
هو العالم المشهورفی العصر والذی
به بین ارباب النهی افتخر العصر
هو الکامل الاوصاف فی العلم و التقی
فطاب به فی کل ما قطر الذکر
محاسنه جلت عن الحصر و ازدهی
باوصافه نظم القصاید والنثر.
مولد او باسکندریه در رمضان سال 810 ه.ق. بود. وی با پدر خویش بقاهره رفت و پدر او از علمای مالکی بود. احمد نزد زراینی تلاوت کرد و از شمس شنطونی علم بیاموخت و ملازمت قاضی شمس الدین بساطی کرد و از او در اصلین و معانی و بیان بهره مند شد و از شیخ یحیی سیرافی و علاء بخاری فقه آموخت و از شیخ ولی ّالدین عراقی اخذ حدیث کرد و در فنون براعت حاصل کرد و پدر او بکودکی او را مورد توجه و عنایت خویش قرار داد و بسیاری مطالب از تقی زبیری و جمال حنبلی و صدر ابشیطی وشیخ ولی الدّین و غیرهم بر او فراخواند و از سراﷲ بلقینی و زین عراقی و جمال بن ظهیره و هیثمی و کمال دمیری و حلاوی وجوهری و مراغی و دیگران اجازت یافت. و خرج له صاحبنا الشیخ شمس الدین سخاوی مشیخه و حدث بها وبغیرها و خرجت له جزء فیه الحدیث المسلسل بالنحات وحدث به. و او امام علامۀ مفنّن منقطعالقرین، سریعالادراک بود و تفسیر و حدیث و فقه و عربیت و معانی و بیان و اصلین و غیر آنها را اقراء میکرد و گروهی بسیاراز او بهره مند گشتند و در محضر او تزاحم و به اخذ علم از او افتخار میکردند. و علاوه بر آن نیکوکار و دانا و متواضع و باشهامت و نیکوشکل و باابهت بود و از اهل دنیا انجماع (کذا) داشت و مدتی در جمالیه اقامت داشت و سپس تولیت مشیخت و خطابت در تربت قاتبای چرکسی قرب جبل و مشیخت مدرسه لالا یافت و از او خواستند تا قضاء حنفیان قاهره را به سال 868 بپذیرد و او امتناع ورزید. وی شرح مغنی ابن هشام و حاشیۀ بر شفا و شرح مختصرالوقایه در فقه و شرح نظم النخبه در حدیث تألیف والد خویش را تصنیف کرد. (شرح مذکور بر مغنی موسوم است به المنصف من الکلام علی المغنی ابن هشام) . و او را نظم نیکوست از آن جمله:
یقول خلیلی العدی اضمرت
اذا مات ذلک یسوء الوری
فقلت سل اﷲ ابقأه
و یکفینا الظاهر المضمر.
و من قطعۀ بزرگی از مطوّل شیخ سعد و توضیح ابن هاشم را بنحو قرائت تحقیق بر او خواندم و در حدیث اجزایی از او شنودم و حضر علیه فی الاولی ولدی ضیاءالدین محمد اشیاء ذکرتها فی معجمی و کتب تقریظاً علی شرح الالفیه و جمع الجوامع تألیفی و قلت امدحه:
لذ بمن کان للفضائل اهلا
من قدیم و منذ قد کان طفلا
و بمن حاز سؤدداً و ارتفاعاً
و مکاناً علی السماک و اعلا
عالم العصرمن علا فی حدیث
و زکی فی القدیم فرعاً و اصلا.
تا آنکه، پس از نوزده بیت رائق گوید:
جمع اﷲ فیک کل جمیل
و بک اﷲ ضم ّ للعلم شملا.
و شاعر عصر، شهاب منصوری این ابیات او مرا انشاد کرد:
شیخ الشیوخ تقی الدین یا سندی
یا معدن العلم بل یا مفتی الفرق
انت الذی اختاره الباری فزیّنه
بالحسن فی الخلق و الاحسان فی الخلق
کم معشر کابدوا الجهل القبیح الی
ان علموا منک علماً واضح الطرق
وقیتهم بالتقی و العلم ما جهلوا
فانت یا سیدی فی الحالتین تقی.
و نیز درباره او گفته:
غیر شیخ الشیوخ فی الناس فضله
فلذا لانزال نشکر فضله
لاتری غیر ما یسرک منه
جمع اﷲ بالمسرّات شمله
التقی النقی دیناً وعرضاً
الجلیل الجمیل قدراً و خصله
فکثیر فی الناس فیض نداه
و قلیل ان تنظر العین مثله
کل حبر عین لکل زمان
یتلقّاه و هو للعین مقله.
و پیوسته شیخ با من محبت میورزید و در بزرگداشت جانب من میکوشید و تمجیدبسیار میکرد. وی قرب عشاء شب یکشنبه هفدهم ذی الحجه سال 872 وفات کرد و در روز یکشنبه او را دفن کردند وخلق بر او نماز گذاردند و بر مرگ او سوگواری کردند
لغت نامه دهخدا
ابن حسن خطیب قسطنطینی. او راست: ارجوزه ای در طب که بسال 712 هجری قمری نظم کرده است
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ دَ یِ قُ طَ طی)
یا زبیدۀ استامبولی. دختر اسعد بن اسماعیل بن ابراهیم بن حمزه. مرادی او را ازجملۀ مشاهیر قرن 12 هجری شمارد و گوید: شاعری مشهور، ادیب، فاضل و دارای هوش سرشار است. در قسطنطنیه متولد گردید و در تحت حمایت پدرش که شیخ الاسلام و مفتی دولت عثمانی در آن زمان بود تربیت یافت و پس از آموختن قرآن، به فراگرفتن علوم و فنون پرداخت، از فقه ولغت نیز بهرۀ فراوان گرفت اما به ادبیات بخصوص تعلق خاطری خاص یافت و در این رشته شهرتی بسزا حاصل کرد. بفارسی و ترکی شعر گفت، و معانی مبتکر و حیرت آور ابداع می کرد. پاره ای از شعرهای او درباره مدح سلاطین و وزیران وقت است، پیوسته روزگار به مطالعه میگذرانید. درویش عبدالله نقیب اشراف و قائد لشکر با او روابط نزدیک داشت و او شعر زبیده را بمیان مردم برد و در دسترس همگان قرار داد. زبیده در ذی قعده 1194 هجری قمریوفات یافت. (از الدر المنثور فی طبقات رباب الخدور). و در خیرات حسان آمده: زبیدۀ استانبولی، دختر اسعدافندی بن اسماعیل افندی شیخ الاسلام و از نساء مشهور استامبول است. در علوم فقه و لغت و ادبیات، مهارتی داشت و شعر فارسی و ترکی را بخوبی میسرود و صاحب مضامین بکر بود. سلاطین و وزراء اواخر سدۀ دوازدهم هجری رامدح کرده است. بیشتر وقت خود را در مطالعۀ کتب گذرانده و خود اشعار خود را مدون ساخته است و چون پدرش اسعدافندی و برادرش شیخ الاسلام شریف افندی نیز شعر میگفته اند دیوان او را بدیوان خود ملحق کرده یعنی در یک مجلد قرار داده اند و بعد از آن کاتبان این وضع را رسم کرده اند و اول شعر اسعدافندی و بعد ابیات شریف افندی و در آخر دیوان زبیده را مینویسند. وی را درویش افندی نقیب الاشراف که از صدور آن عصر بود، بزنی گرفته است. پسرش که فطنت تخلص داشته نیز از مشاهیر شعرا شمرده میشود. این زن در ذی قعده 1192 هجری قمری درگذشت و در گورستان ایوب دفن شد
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نِ هََ تُ)
پرفرغنتس (905- 959 میلادی). یکی از امپراطوران بیزنطی است که به مجر و عرب پیروز شد. (از ذیل المنجد). وی کتاب جوامع طب دیسقوریدس و نقولاالراهب را به نصر بن عبدالرحمان خلیفه به قرطبه فرستاد. (از ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 40 هزارگزی باختر معلم کلایه و 51 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و فندق و زغال اخته. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ نَ)
بخشی است در الجزایر که مرکز آن شهر قسنطینه است. این شهر 120000 نفر جمعیت دارد. نهررمال از آن میگذرد. (ذیل المنجد). شهری به الجزایر در مشرق بجایه. (ابن بطوطه). رجوع به قسنطینیه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ طی نی ی)
نسبت است به قسطنطنیه که یکی از بزرگترین شهرهای روم است. (اللباب). رجوع به قسطنطنیه شود. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جندبادستر باشد که به فارسی خزمیان نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسطور و قسطوره و قسطوریون شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
نسبت است به قسنطینیه. (معجم البلدان). رجوع به قسنطینیه و قسطنطینیه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
علی بن ابوالقاسم محمدحسن تمیمی مغربی. از متکلمان اشعری است که به دمشق وارد شد و صحیح بخاری رادر آنجا از فقیه نصر بن ابراهیم مقدس شنید و به عراق رفت و بر عبدالله محمد بن عتیق خواند و امامان را زیارت کرد و سپس به دمشق برگشت و مورد احترام ابوداود مضرج رئیس دمشق قرار گرفت. از تألیفات اوست: 1- تنزیه الاله. 2- کشف فضایح المشیهه الحشویه. وی به دمشق در18 رمضان 519 هجری قمری وفات یافت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابن قسطنطین معروف به قسط. مقری و مکی است
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ قاطن در حالت نصبی و جرّی. رجوع به قاطن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
قرنطینه. رجوع به قرنطینه شود
لغت نامه دهخدا
شاه بلوط است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسطل و قسطانیا شود
لغت نامه دهخدا
اثرج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانط در حالت نصبی و جری. رجوع به قانط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قانطین
تصویر قانطین
جمع قانط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ایستگاه بهداشتی شهربندان جایی که در آن مسافرانی را که از سر زمینی وارد می شوند که در آنجا بیماریی مانند ساری وبا و طاعون شیوع دارد مدت چند روز نگهداری می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطنطینی
تصویر قسطنطینی
منسوب به قسطنطنیه و قسطنطین از مردم قسطنطنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطنین
تصویر قاطنین
جمع قاطن، ماندگاران باشندگان
فرهنگ لغت هوشیار