- قسط
- مانده، باز پرداخت
معنی قسط - جستجوی لغت در جدول جو
- قسط
- ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه، قسطس
- قسط
- یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند
عدل، داد
حصّه، نصیب، مقدار، میزان
- قسط
- عدل و داد کردن، عدل و داد، بهره از هر چیزی جور و بیداد گری کردن و از حق بازگردیدن
- قسط ((قِ))
- عدل و داد، بهره، نصیب، قسمتی از یک کل که در فاصله های مساوی با کمیت های مساوی دریافت یا پرداخت می شود
- قسط
- Installment
- قسط
- parcela
- قسط
- взнос
- قسط
- Ratenzahlung
- قسط
- внесок
- قسط
- versement
- قسط
- termijn
- قسط
- किश्त
- قسط
- cicilan
- قسط
- قسطٌ
- قسط
- תַשְׁלוּם
- قسط
- 分期付款
- قسط
- malipo ya awamu
- قسط
- งวดชำระเงิน
- قسط
- কিস্তি
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پسادست، گاهانه، ماهانه
قسط، ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه
لاتینی تازی گشته گردخاک جنگ، مرگ، شابلوت از گیاهان شاه بلوط. توضیح به نظر می آید که محرف معرب قسطن باشد
قسط بنگرید به قسط قسط
قسط بنگرید به قسط قسط
دادگر تر خشک اندام دادگرتر داد فرماتر
کاست پردازی (کاست قسط)