- قسری
- منسوب به قسر جبری اجباری مقابل ارادی طبعی. یا جنبش قسری. حرکت قسری
معنی قسری - جستجوی لغت در جدول جو
- قسری
- جبری، اجباری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پسادست، گاهانه، ماهانه
اندکی، کمی
غوری
جمع اسیر، بردگان حرکت در شب حرکت در شب
سخت و ستبر
فروماندگان
همه گیری فراگیری
حالت وچگونگی پسر بنوت
عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی
کسی که به ظاهر احکام دین توجه دارد، به باطن امر توجه نمی کند و تاویل و قیاس را در امر دین روا نمی دارد، بدون دقت و تامل، سطحی
ظرف چینی یا فلزی لوله دار که در آن چای، قهوه، گل گاوزبان و مانند آن را دم می کنند و کنار آتش یا روی سماور می گذارند
پرنده ای خاکی رنگ و کوچک تر از کبوتر با سر کوچک، گردن کشیده و نوک باریک، یاکریم، موسی کوتقی
محاسبه شده براساس گردش انتقالی ماه مثلاً سال قمری
سرایت کننده، در پزشکی مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند
مربوط به پسر، ویژگی کسی که به فرزند پسر علاقۀ بیشتری دارد
اسیرها، گرفتارها، بندی ها، زندانی ها، کسانی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود، جمع واژۀ اسیر
تنگی، دشواری
خواننده قرآن یا کتاب آسمانی
کمی اندکی
منسوب به قجر قاجاری
درتازی نیامده کوشکی کاخی فرجام پایان کار سبوسه، کفه درتازی نیامده پیشابدان آوندشاش
منسوب به قشر مربوط به قشر پوستی، کسی که فقط به ظاهر احکام دین توجه دارد و از باطن آنها غافل است: ملای قشری، جمع قشریون
پارسی تازی گشته کاسنی از گیاهان
کلانسال جهاندیده
پارسی است غوری غوری
چوبک دستاس (آسیاس دستی)
ماهی نازو تلخوم (گویش گیلکی از پرندگان) گرد غلنبه کلم گرد
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
اضطراری و جبری
خرده شماره خرده پارسی تازی گشته خسرو کم کمبود کمداشت منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. یا جمله کسری. هر کسر بزرگتر از واحد را جمله کسری می گویند. عنوان انوشروان عادل خسرو اول، عنوان پرویز ابن هرمز بن انوشروان خسرو دوم، عنوان هر یک از شاهنشاهان ساسانی، جمع اکاسر اکاسره. کسری: (جزای حسن عمل بین که روز گار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را خ) (ظهیر فاریابی)
سرایت کننده