جدول جو
جدول جو

معنی قساهیو - جستجوی لغت در جدول جو

قساهیو
حلیون است که به فارس مارچوبه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قساسی
تصویر قساسی
مربوط به قساس مثلاً شمشیر قساسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهی
تصویر ساهی
کسی که دلش جای دیگر باشد، سهو کننده، غافل، فراموش کار
فرهنگ فارسی عمید
(قُ سی یَ)
سیوف قساسیه، شمشیرهای منسوب به کان آهن قساس. (ناظم الاطباء). رجوع به قساس شود
نسبت است به قساس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام قومی از قبیلۀ لر، اگرچه زبان لری دارند، لکن لر اصلی نیستند، (تاریخ گزیده ص 547)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سیف قساسی، شمشیر منسوب به کان آهن قساس. (ناظم الاطباء). شمشیری است منسوب به قساس، و هو موضع للحدید بارمینیه. (مهذب الاسماء)
نسبت است به قساس. (ناظم الاطباء). رجوع به قساس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام اسبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نهری است در کنگوی بلژیک. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
صورت خوب و روی نیکو را گویند. (برهان). ظاهراً این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب عارض شده در این بیت:
ریه شش، قفا هیره و وجه روی
فخذ ران، عقب پاشنه، رجل پای.
که قفا به معنی هیره یعنی پس گردن است. و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را به معنی صورت و روی خوب ضبط کرده است. (مقدمۀ برهان از معین). رجوع به هیره و هیزه شود. هیره گویند که کلمه فارسی است به معنی پس گردن و قفا، و استناد به ابونصر فراهی کنند که گوید:
ریه شش، قفا هیره و وجه روی
فخذ ران، عقب پاشنه، رجل پای.
لیکن کلمه هیره در هیچ جا دیده و شنیده نشده است و معنی این جزء بیت هم معلوم نیست. ادیب پیشاوری میفرمودند هیزه در نواحی پیشاور به معنی پشت و قفاست و کلمه حیز به معنی اهریمنی آن نیز از اینجاست، و لفظ حیره یا هیرۀ شعر نصاب الصیبان را نیز همین کلمه میدانستند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
غافل و فراموشکار، (آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث)، فراموشکار، ج، ساهون، (مهذب الاسماء) : و گفت ای که گفتی توانگران مشتغل اند و ساهی و مست ملاهی، (گلستان)،
ای پسر گر ملازم شاهی
نتوان بود غافل و ساهی،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قسطال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قسطال شود، جمع واژۀ قسطول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قسطول شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرهود. گوسفندان ریزه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به قرهود شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوههائی است در دیار طیی ٔ و در آن چراگاه هاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انواع مختلفه از سیر و رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معبدی در بابل. (ایران باستان ص 319 و 476 و 699)
لغت نامه دهخدا
مرد فراخ حال در خانه و اهل، (منتهی الارب) (آنندراج)، خوش زیست، تیزخاطر، تیزرو، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قسطاس. رجوع به قسطاس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قساسی
تصویر قساسی
شمشیری راگویندکه آهن آن ازقساس باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاهی
تصویر قاهی
فراخزیست خوش زیست: مرد، تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهی
تصویر ساهی
فراموشکار، غافل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراهید
تصویر قراهید
ریزه گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاهیر
تصویر قفاهیر
صورت خوب و روی نیکو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهی
تصویر ساهی
غافل، فراموشکار
فرهنگ فارسی معین
خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد