جدول جو
جدول جو

معنی قزقشلاق - جستجوی لغت در جدول جو

قزقشلاق
(قِ قَ عَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران واقع در 13 هزارگزی جنوب باختری کرج و 1 هزارگزی راه فرعی اشتهارد به کرج. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀآن 89 تن. آب آن از قنات و رود خانه کرج و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، چغندرقند، قلمستان. شغل اهالی زراعت است. ماشین میتوان برد. در بهار ایل میش مست به حدود این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قشلاق
تصویر قشلاق
سرزمین گرمی که مردم چادرنشین زمستان ها در آنجا به سر می برند، گرمسیر
فرهنگ فارسی عمید
(قَزْ)
دهی جزء دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران واقع در 13 هزارگزی جنوب باختر کرج و یکهزارگزی راه فرعی اشتهارد به کرج. موقع جغرافیایی آن جلگۀ معتدل. سکنه 89 تن. آب آن از رود خانه کرج و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، چغندرقند، قلمستان. شغل اهالی زراعت است. ماشین میتوان برد. در بهار ایل میش مست حدود این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِقِ)
دهی از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری تکاب و 12 هزارگزی خاور راه ارابه رو نصرت آباد به تکاب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم. سکنه 823 تن. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، بادام، حبوبات، کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ)
منقشلاغ: شیبانی خان مغلوب شده عنان به صوب منقشلاق انعطاف داد و از منقشلاق به راه خوارزم متوجه بخارا گشت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 274). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
قشلاق، قیشلاغ، رجوع به قشلاق شود
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ)
قنبره. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاه خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است. (آنندراج از غیاث اللغات و فرهنگ وصاف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیشلاق
تصویر قیشلاق
قشلاق
فرهنگ لغت هوشیار
محلی دارای هوای نسبتا گرم که زمستان را در آنجا گذراند گرمسیر گرمسار مقابل ییلاق: شهزاده غازان از قشلاق مرو مراجعت فرموده بود، جمع قشلاقات. جاهای گرم که زمستان در آن بسر برند، گرمسیر، ضد ییلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشلاق
تصویر قشلاق
((قِ))
گرمسیر، محل گرم که در زمستان به آنجا کوچ کنند
فرهنگ فارسی معین
زمستانه، قشلاغ، گرمسیر
متضاد: ییلاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محل گرمسیری در مقابل ییلاق
فرهنگ گویش مازندرانی