جدول جو
جدول جو

معنی قزبره - جستجوی لغت در جدول جو

قزبره
(رَتْوْ)
گائیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبره
تصویر زبره
هر چیز زبر و درشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبره
تصویر قبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قنبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنبره
تصویر قنبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره
فرهنگ فارسی عمید
(رُ ثَ)
گائیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند:قسبر المراءه قسبره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ رَ)
زنبورناک: أرض مزبره. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ بُ رَ / کُ بَ رَ / کَ بُ رَ)
گشنیز که نوعی از دیگ افزار و آن بری و بستانی باشد و معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). نباتی است از دیگ ابزارها و بری و بستانی دارد و بذرش را جلجلان گویند و به لغت یمن تقده نامند. کلمه معرب کبر کلدانی است. (از اقرب الموارد). گشنیز و آن رستنی باشد معروف سرد و تر است در آخر درجۀ اول. گویند چهل درم عصارۀ آن کشنده باشد و گویند عربی است. (برهان). به فارسی گشنیز نامند و بری و بستانی میباشد بری او برگش ریزه و مایل به زردی و تخمش کوچکتر و هردو عدد بهم ملاصق می باشد و در جمیع افعال قویتر از بستانی و از آن زبونتر است و بری وبستانی او مرکب القوی است. (تحفه)
لغت نامه دهخدا
(قُمْ بُ رَ)
پر زاید راست که بر سر ماکیان و جز آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قنبرانیه شود
لغتی است در قبره. (منتهی الارب). ابوالملیح. چکاوک. رجوع به قبره و قبر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بُ ری ی)
نرۀ سطبر دراز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قزبر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ غُ)
دهی از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 12 هزارگزی جنوب تکاب و 6 هزارگزی باختر راه ارابه رو تکاب به بیجار. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 301 تن. آب آن ازچشمه سارها و محصول آن غلات و حبوبات و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبره
تصویر قبره
چکاوک چاوک ژوله از پرندگان، سرخاب واحد قبر یک چکاوک جل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسبره
تصویر قسبره
گای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزبره
تصویر تزبره
خط و کتابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبره
تصویر زبره
دبیره (خط کتابت) دوش، پاره آهن، سندان، پتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزقره
تصویر قزقره
ک لرگ کوچی (گویش گیلکی) از گیاهان لرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنبره
تصویر قنبره
چکاوک، کاکل قبره چکاوک، جمع قنابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبره
تصویر کزبره
آرامی تازی گشته گشینز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبره
تصویر قبره
((قُ بَّ رَ یا رِ))
چکاوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبره
تصویر زبره
Huskiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زبره
تصویر زبره
rugosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زبره
تصویر زبره
粗さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زبره
تصویر زبره
גסות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زبره
تصویر زبره
kekasaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زبره
تصویر زبره
खुरदुरापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زبره
تصویر زبره
ruwheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زبره
تصویر زبره
шорсткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زبره
تصویر زبره
aspereza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زبره
تصویر زبره
ruvidezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زبره
تصویر زبره
aspereza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زبره
تصویر زبره
粗糙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زبره
تصویر زبره
szorstkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زبره
تصویر زبره
Rauheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زبره
تصویر زبره
шероховатость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زبره
تصویر زبره
거칠음
دیکشنری فارسی به کره ای