جدول جو
جدول جو

معنی قزبر - جستجوی لغت در جدول جو

قزبر
(قُ بُ)
نرۀ سطبر دراز. (منتهی الارب). الذکر الطویل الضخم. (اقرب الموارد). رجوع به قزبری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنبر
تصویر قنبر
(پسرانه)
نام یکی از تابعان علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
(پسرانه)
هژبر، شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زبر
تصویر زبر
درشت، خشن، ناهموار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبر
تصویر زبر
فتحه، حرکت فتحه، علامتی به این شکل«ی» که بالای حروف می گذارند، بالا، فوق، برای مثال زبرین چرخ فلک زیر کمین همت توست / نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری (فرخی - ۳۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبر
تصویر قبر
جایی که مرده را در آن دفن می کنند، گور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزبر
تصویر رزبر
داس کوچکی که با آن شاخه های زائد تاک را میبرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
شیر درنده، کنایه از سخت، درشت، ستبر، کنایه از دلیر، برای مثال به پیکار دشمن دلیران فرست / هزبران به آورد شیران فرست (سعدی۱ - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازبر
تصویر ازبر
از حفظ، از حافظه، در حافظه به خاطر سپردن، ازبیر، ازبرم، حفظ
ازبر داشتن: چیزی را به یاد داشتن، مطلبی را در حافظه داشتن
ازبر کردن: حفظ کردن و به خاطر سپردن
فرهنگ فارسی عمید
(قِ بِ)
بدترین پشم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آنچه از پشم وقت پاکیزه کردن برافتد و دور سازند. (منتهی الارب). نفایۀ پشم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در 39 هزارگزی باختری آبیک دارای 284 تن سکنه آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ)
معرب هژبر (ه ژ / ه ژ) . رجوع به هژبر و هزبر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
قلم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد). قلم و خامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَمْ بَ)
نام ابوالشعثاء مولی بن معمر است و نام قنبر را علی علیه السلام به وی داد:
امیر عاصم و عمار یاسر و مقداد
صهیب و زهره و زید و قتاده و قنبر.
ناصرخسرو.
صد شکر که مداح شه مردانم
ثابت به ثنا و ثانی حسانم
اکنون نه کمینه بندۀ فرمانم
دیرینه غلام قنبر و سلمانم.
حسامی واعظ (مجالس النفایس ص 143).
غلام وی اند امّت جدّ او
چو قنبر علی مرتضی را غلام.
سوزنی.
- مولای قنبر، لقبی است که قصه سرایان و معرکه گیران به علی بن ابیطالب دهند. رجوع به ابوالشعثاء مولی شود
لغت نامه دهخدا
(قَمْ بَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 43هزارگزی جنوب درمیان و 4 هزارگزی خاور شوسۀ بیرجند به درج. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 144 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ بُ ری ی)
نرۀ سطبر دراز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قزبر شود
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ)
دهی از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس واقع در 33000 گزی شمال خاوری داشلی برون، و کنار رود خانه اترک نزدیک مرز ایران و شوروی. در حدود 20 خانوار ترکمن چادرنشین اطراف این آبادی ساکن هستند. شغل اهالی زراعت دیم و گله داری است. پاسگاه مرزبانی دارد. زمستان به اطراف ارتفاعات نازلی داغ میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
لرزیدن از خشم. (از متن اللغه) ، خود را به زبیر منسوب کردن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَتْوْ)
گائیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ بَرر)
غلیظ. (اقرب الموارد). درشت دراز سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
مرد بزرگ دوش و کتف.
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
سخت پشت، ستبر و درشت، شیر بیشه، دلیر شیربیشه: (زان هزبران که نام اوبردند وزسرعجز پیش اومردند) (هفت پیکر) توضیح این کلمه بصورت (هژبر) تصحیف شده، پهلوان دلیر. یا هزبر وغا. دلیر میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزبر
تصویر مزبر
کلک خامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزبر
تصویر تزبر
لرزیدن از خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبر
تصویر زبر
بالا باشد که بعربی فوق گویند درشت، ناهموار، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازبر
تصویر ازبر
مردبزرگ گوش بلبله گوش، چارشانه، گزنده آزارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبر
تصویر قبر
گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
((هِ زَ))
شیر درنده، پهلوان، دلیر، و غا دلیر میدان جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبر
تصویر زبر
((زُ بُ))
جمع زبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبر
تصویر زبر
((زِ))
خشن، درشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبر
تصویر زبر
بالا، فوق، حرکت فتحه (-)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبر
تصویر قبر
((قَ))
گور، جمع قبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبر
تصویر قبر
گور، آرامگاه، مزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبر
تصویر زبر
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
جزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی