معنی قبر
- قبر((قَ))
- گور، جمع قبور
واژههای مرتبط با قبر
قبر
- قبر
- گور، آرامگاه، مزار
قبر
- قبر
- جایی که مرده را در آن دفن می کنند، گور
قبر
- قبر
- گور
قبر
- قبر
- جای کرم خورده از چوب ِ اَگَر. (منتهی الارب)
قبر
- قبر
- چکاوک. قبره. (منتهی الارب). رجوع به قبره شود
قبر
- قبر
- نوعی از مرغان که چکاوک نامندش. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ بالا و رجوع به قبره شود، نوعی از انگور دراز سپید جید و نیکو. (منتهی الارب)
قبر
- قبر
- خیف ذی الَقبر، شهری است نزدیک عُسفان و آن خیف سلام است و ابوبکر همدانی گوید: به خیف ذی القبر مشهور شده است زیرا قبر احمد بن رضا آنجا است. (معجم البلدان)
قبر
- قبر
- گور. ج، قبور. (منتهی الارب)
قبر
- قبر
- آرامگاه، تربت، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار