صاحب فرهنگ شعوری بنقل از لغت نعمت الله گوید: بیماری ای است که در زیر ناخن پیدا آید و بترکی آنرا قورل غان گویند یعنی داخس. و ظاهراً این کلمه مصحف پریون است و پریون نیز بمعنی قوباء است نه بیماری ناخن
صاحب فرهنگ شعوری بنقل از لغت نعمت الله گوید: بیماری ای است که در زیر ناخن پیدا آید و بترکی آنرا قورل غان گویند یعنی داخس. و ظاهراً این کلمه مصحف پریون است و پریون نیز بمعنی قوباء است نه بیماری ناخن
قربوت السرج، کوهۀ زین. (منتهی الارب). قربوس زین. سین را به تاء بدل کردند، و آن بر شیوۀ لهجه ای است که ناس را نات گویند. ج، قرابیت. (از اقرب الموارد). و رجوع به قربوس شود
قربوت السرج، کوهۀ زین. (منتهی الارب). قربوس زین. سین را به تاء بدل کردند، و آن بر شیوۀ لهجه ای است که ناس را نات گویند. ج، قرابیت. (از اقرب الموارد). و رجوع به قربوس شود
یکی از منازل طی است. سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است. وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است. (از معجم البلدان)
یکی از منازل طی است. سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است. وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است. (از معجم البلدان)
چیزی است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند ترش تر گردد و به خورد یوز دهند دفع صفرای وی کند، و به فارسی پلینوی. (بهار عجم) (آنندراج). و قراقروت پینوی سیاه را گویند. (آنندراج) : این چرخ پلنگ خوی من رو نکند یوزی است که با قروت من خو نکند پیراهن یوسفم سراپا لیکن گر پیش زلیخا فکنی بو نکند. مسیح کاشی (از آنندراج) (از بهار عجم). - قره قروت، کشک سیاه
چیزی است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند ترش تر گردد و به خورد یوز دهند دفع صفرای وی کند، و به فارسی پلینوی. (بهار عجم) (آنندراج). و قراقروت پینوی سیاه را گویند. (آنندراج) : این چرخ پلنگ خوی من رو نکند یوزی است که با قروت من خو نکند پیراهن یوسفم سراپا لیکن گر پیش زلیخا فکنی بو نکند. مسیح کاشی (از آنندراج) (از بهار عجم). - قره قروت، کشک سیاه
بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فرومردن خون در زخم. (از منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قرت الدم قروتاً. (منتهی الارب)
بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فرومردن خون در زخم. (از منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قرت الدم قروتاً. (منتهی الارب)
طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده
طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی پینوک چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی پینوک چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو