جدول جو
جدول جو

معنی قریع - جستجوی لغت در جدول جو

قریع
سید، مهتر، پهلوان، حریف، هم نبرد
تصویری از قریع
تصویر قریع
فرهنگ فارسی عمید
قریع
آبله ریزه، مهتر بزرگ مردم، هماورد، گشن برگزیده سرور قوم مهتر، همارود حریف
فرهنگ لغت هوشیار
قریع
((قَ))
سرور قوم، مهتر
تصویری از قریع
تصویر قریع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قریض
تصویر قریض
شعر، سخنی که دارای وزن و قافیه باشد، سخن منظوم، کلام موزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریع
تصویر سریع
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرین
تصویر قرین
نزدیک، همدم، همسر، یار، مصاحب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریع
تصویر ضریع
غشای نازک روی استخوان، گیاهی بدبو، عوسج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقیع
تصویر رقیع
احمق، گول، بی عقل، بیشرم، آسمان، آسمان اول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمع واژۀ اقطاع و قطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قریش
تصویر قریش
صد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴ آیه، ایلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قریر
تصویر قریر
آنکه چشمش به شادی روشن شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذریع
تصویر ذریع
سریع، تیزرو، سبک سیر، شفیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقریع
تصویر تقریع
سخت ملامت کردن، سرزنش کردن، سرکوفت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراع
تصویر قراع
کوبنده، دارکوب از پرندگان، سپر، سفت و سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذیع
تصویر قذیع
سخن زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیع
تصویر قصیع
فرمرس کودکی که اندک خواراست وزبون وگوالیدنش دیرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطع
تصویر قرطع
شپش شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرزع
تصویر قرزع
گول: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیع
تصویر قشیع
پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
اسپوشه، زاخل تر (شبرق) از گیاهان، خار کویک (کویک نخل)، درخت خشک، می تنک می آبکی، کلان پستان: زن، کلان پستان: گوسفند نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود. یا ورم ضریع. التهاب و تورم پوششی استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
افکنده افتاده زمین خورده، دیو زده، یگاه رونده، تازیانه، کمان ناتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریع
تصویر شریع
نیام کویک (نخل)، برک (پارچه یکتانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریع
تصویر سریع
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریع
تصویر تریع
درنگ کردن و توقیف نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریع
تصویر خریع
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
خود روی دانه افتاده و کشت ناشده که خود روید، کشت بارانی بش (زراعت دیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیع
تصویر رقیع
آنکه پینه دوزد، کسی که می نویسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریع
تصویر ذریع
تیزرو، شتاب رو، سبک سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریع
تصویر دریع
زرهک زره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش کردن پیغاره سرزنش کردن ملامت کردن، سرزنش بیغاره، جمع تقریعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریعه
تصویر قریعه
برگزیده خواسته، بهترین جای خانه
فرهنگ لغت هوشیار
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقریع
تصویر تقریع
((تَ))
سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریع
تصویر سریع
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قریب
تصویر قریب
نزدیک
فرهنگ واژه فارسی سره