- قریض
- شعر، سخنی که دارای وزن و قافیه باشد، سخن منظوم، کلام موزون
معنی قریض - جستجوی لغت در جدول جو
- قریض
- بریده شده، چامه سرود، بدهکار گزنه از گیاهان مقروض، شعر
- قریض ((قَ))
- مقروض، شعر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطع کردن، پریدن
بریدن، قطع کردن، شعر گفتن در مدح یا ذم کسی، مدح یا ذم کسی گفتن
نزدیک
بیمار
اندوه گلو گیر
فرو مانده زمینگیر
مقابل طویل، پهناور، پهن، در علوم ادبی در علم عروض بخری بر وزن مفاعیلن فعولن مفاعیلن فعولن
آنکه چشمش به شادی روشن شود
نزدیک، همدم، همسر، یار، مصاحب
سید، مهتر، پهلوان، حریف، هم نبرد
قرض ها، وام ها، دین ها، جمع واژۀ قرض
صد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴ آیه، ایلاف
پهناور، دارای عرض طولانی و دراز
تازه، نوا، شکوفه کویک، سرود گوی نیکو رامشگر نیکو، آب باران، نو باوه، سپید و تازه
بایا دان کیشدان، دیرینه، تیر سوفار کرده
پاداش دادن، بازرگانی باوام
شتابنده جانور پرنده، خود پرداز کسی که به کار خود بپردازد، ترنجیده چروکیده
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
همسر، همسال مرد، نزدیک، همنشین
آبله ریزه، مهتر بزرگ مردم، هماورد، گشن برگزیده سرور قوم مهتر، همارود حریف
لنگرکشتی، لنگرگاه کشتی گزنه
نام قبیله ایست
خنک سرد. یا چشم (مردم مردمک عین) قریر. چشم خنک کرده: بر روی ملک دیده ای بصیر است و در دیده دولت مردمی قریر
مصغرقرد ریزه کپی
زخمی خسته، پاک ناب
آب فسرده
نزدیک، خویشاوند
جمع قرض، وام ها جمع قرض وامها، جمع قروضات
بیمار، رنجور، نا تندرست، نالان، معلول