ابن بدران عقیلی. از سران لشکر سلطان طغرل بیک سلجوقی است. وی با قتلمش بن اسرائیل به جنگ بساسیری رفت. رجوع به قتلمش بن اسرائیل و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 355 شود
ابن بدران عقیلی. از سران لشکر سلطان طغرل بیک سلجوقی است. وی با قتلمش بن اسرائیل به جنگ بساسیری رفت. رجوع به قتلمش بن اسرائیل و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 355 شود
نام قبیله ای است. پدر این قبیله نضربن کنانه است. این قبیله را قریش نامند از آن جهت که گرد حرم فراهم آمده اند... (منتهی الارب). صنف دوم از عدنانیان و از دودۀ نضربن کنانه هستند. در وجه تسمیه به قریش اقوالی است. گویند نضر در دریای فارس در کشتی نشسته بود، ناگاه حیوانی عظیم الجثه که آن را قریش میگفتند به کشتی نزدیک شد وساکنان کشتی از آن ترسیدند. وی تیری برگرفت به سوی آن حیوان انداخت و آن را در جای خود متوقف ساخت و سپس کشتی بدان جنبنده نزدیک شد و نضر آن را گرفت و سرش را برید و به مکه برد و به نام آن موسوم گشت. و گویند فرزندان او به این نام خوانده شدند زیرا که بر قبایل چیره گشتند و به این جهت نام آن حیوان بر آنان اطلاق گردید زیرا که آن حیوان سایر حیوانات دریا را مقهور و مغلوب خود میگرداند. و گویند قریش از تقرّش گرفته شده است، و تقرش بمعنی اجتماع است، زیرا قصی در حکومت خود آنان را گرد آورده. و گویند از تقرش بمعنی تجارت و بازرگانی اخذ شده، زیرا آنان به شغل بازرگانی مشغول بودند. برای قریش ده ریشه است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 352) : کجا شدند صنادید و سرکشان قریش ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالحمار و کو عنتر؟ ناصرخسرو
نام قبیله ای است. پدر این قبیله نضربن کنانه است. این قبیله را قریش نامند از آن جهت که گرد حرم فراهم آمده اند... (منتهی الارب). صنف دوم از عدنانیان و از دودۀ نضربن کنانه هستند. در وجه تسمیه به قریش اقوالی است. گویند نضر در دریای فارس در کشتی نشسته بود، ناگاه حیوانی عظیم الجثه که آن را قریش میگفتند به کشتی نزدیک شد وساکنان کشتی از آن ترسیدند. وی تیری برگرفت به سوی آن حیوان انداخت و آن را در جای خود متوقف ساخت و سپس کشتی بدان جنبنده نزدیک شد و نضر آن را گرفت و سرش را برید و به مکه برد و به نام آن موسوم گشت. و گویند فرزندان او به این نام خوانده شدند زیرا که بر قبایل چیره گشتند و به این جهت نام آن حیوان بر آنان اطلاق گردید زیرا که آن حیوان سایر حیوانات دریا را مقهور و مغلوب خود میگرداند. و گویند قریش از تَقَرّش گرفته شده است، و تقرش بمعنی اجتماع است، زیرا قصی در حکومت خود آنان را گرد آورده. و گویند از تقرش بمعنی تجارت و بازرگانی اخذ شده، زیرا آنان به شغل بازرگانی مشغول بودند. برای قریش ده ریشه است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 352) : کجا شدند صنادید و سرکشان قریش ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالحمار و کو عنتر؟ ناصرخسرو
مقابر قریش، در بغداد است، و آن مقابر باب التبن است، و در آنها است قبر امام موسی کاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن علی زین العابدین بن حسین شهیدبن علی بن ابی طالب رضی اﷲ عنهم. (از معجم البلدان)
مقابر قریش، در بغداد است، و آن مقابر باب التبن است، و در آنها است قبر امام موسی کاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن علی زین العابدین بن حسین شهیدبن علی بن ابی طالب رضی اﷲ عنهم. (از معجم البلدان)
دندانی. غلام طاهر بن حسین بن مصعب ذوالیمینین است، که در جنگ محمدامین و مأمون به سال 198 هجری قمری محمدامین به دست او کشته شد. روز پس از این واقعه طاهر سر او را به سوی مروان فرستاد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 310) عالم الدین ابوالمعالی. از قبیلۀ بنی عقیل و از امراء موصل بود که از سال 443 تا 453 هجری قمریدر موصل به امارت منصوب بود. در 458 وفات یافت. (طبقات سلاطین اسلام ص 106 و جدول مقابل ص 104 همان کتاب) ابن زنگی. از امیران لشکر سلطان سنجر بود، که پس از شکست خوردن سنجر به دست اوزخان خطایی به قتل رسید. (اخبار الدوله السلجوقیه ص 94)
دندانی. غلام طاهر بن حسین بن مصعب ذوالیمینین است، که در جنگ محمدامین و مأمون به سال 198 هجری قمری محمدامین به دست او کشته شد. روز پس از این واقعه طاهر سر او را به سوی مروان فرستاد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 310) عالم الدین ابوالمعالی. از قبیلۀ بنی عقیل و از امراء موصل بود که از سال 443 تا 453 هجری قمریدر موصل به امارت منصوب بود. در 458 وفات یافت. (طبقات سلاطین اسلام ص 106 و جدول مقابل ص 104 همان کتاب) ابن زنگی. از امیران لشکر سلطان سنجر بود، که پس از شکست خوردن سنجر به دست اوزخان خطایی به قتل رسید. (اخبار الدوله السلجوقیه ص 94)
پریشیده، پریشان، پراکنده، متفرق، به باد داده (به صورت اضافه) مثلاً زلف پریش، بن مضارع پریشیدن، پریشان کننده، پسوند متصل به واژه به معنای پریشنده مثلاً خاطرپریش، خاک پریش
پریشیده، پریشان، پراکنده، متفرق، به باد داده (به صورت اضافه) مثلاً زلفِ پریش، بن مضارعِ پریشیدن، پریشان کننده، پسوند متصل به واژه به معنای پریشنده مثلاً خاطرپریش، خاک پریش
گیاهی است دارای ساقه های کوتاه و نوک تیز، در بیشتر کوههای ایران میروید، ریشه آنرا پس از خشک کردن آرد کنند و برای چسباندن کاغذ و چیزهای دیگر بمصرف رسانند
گیاهی است دارای ساقه های کوتاه و نوک تیز، در بیشتر کوههای ایران میروید، ریشه آنرا پس از خشک کردن آرد کنند و برای چسباندن کاغذ و چیزهای دیگر بمصرف رسانند
پریشان، بباد داده فرو فشانده بیفشانده: زلف پریش جعد پریش، در ترکیب معنی (پریشنده) و (پریشان کننده) دهد: خاطر پریش لغو پریش خاک پریش. پریشان در حال پریشانی در حال پریشیدن، ژولیده آشفته بهم برآمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته، پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت، سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون، تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت. یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار. یا حدیث پریشان. داستان و کلام پراکنده و بی اساس. یا خواب پریشان. خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان. سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط
پریشان، بباد داده فرو فشانده بیفشانده: زلف پریش جعد پریش، در ترکیب معنی (پریشنده) و (پریشان کننده) دهد: خاطر پریش لغو پریش خاک پریش. پریشان در حال پریشانی در حال پریشیدن، ژولیده آشفته بهم برآمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته، پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت، سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون، تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت. یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار. یا حدیث پریشان. داستان و کلام پراکنده و بی اساس. یا خواب پریشان. خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان. سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط