- قرور
- آب خنک، اشک شادی ایستادگی، آرمیدن، خنک شدن چشم
معنی قرور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خردوخوار درمانده
خنک و سرما زده
کوتاهی
سده ها
پیمان، نهش، هال، دیدار
ابرخویشی، باد، برتنی
باردار ومیوه دار، مثمر
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
داوری سوده داروی چشم، نمک خوراک، پرگنه بویه ای است
بد نهاد
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
پرشیر
خار پشت
حرارت، گرماها
راننده و برنده خر خربنده خرکچی
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
شادمانه کردن، شاد کردن مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند و پیشوا
بدکار، شریر، زیاد شیطانی و مردم آزاری
هنج ناکرده، زن ناکرده
بدکار، صاحب شر، شریر
لازم، واجب، نیاز، حاجت
آنکه چشمش به شادی روشن شود
خرکچی، آنکه خر کرایه می دهد
قبرها، گورها، جمع واژۀ قبر
قرح ها، قرحه ها، جمع واژۀ قرح
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
بارور، باردار، بار دهنده، میوه دهنده
قرض ها، وام ها، دین ها، جمع واژۀ قرض
نوعی مسکوک رایج در بعضی کشورهای عربی
قدرها، دیگ ها، مرجل ها، جمع واژۀ قدر
شرّ ها، بدیها، شرارتها، جمع واژۀ شرّ