موم روغن. (برهان) (تحفۀ حکیم مؤمن) (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، بعضی گویند مرهمی باشدکه آن را از گل سرخ و اکلیل الملک و زعفران و کافورو موم سازند. (منتهی الارب) (برهان). نخست روغن گرم باید کرد و موم در وی گداختن، و در ده درم روغن دو درم موم باید سود یا دو درم و نیم و آنچه با وی ترکیب خواهند کرد از عصاره و غیر آن در هاون بدین موم روغن می باید افکندن و به دستۀ هاون مالیدن تا هموار گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به قیر و قیرس شود
موم روغن. (برهان) (تحفۀ حکیم مؤمن) (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، بعضی گویند مرهمی باشدکه آن را از گل سرخ و اکلیل الملک و زعفران و کافورو موم سازند. (منتهی الارب) (برهان). نخست روغن گرم باید کرد و موم در وی گداختن، و در ده درم روغن دو درم موم باید سود یا دو درم و نیم و آنچه با وی ترکیب خواهند کرد از عصاره و غیر آن در هاون بدین موم روغن می باید افکندن و به دستۀ هاون مالیدن تا هموار گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به قیر و قیرس شود
حقه و تبنگوی کوچک که نوعاً از چوب تراشند و از نقره و مقوا و جز آن نیز سازندو در آن سنگهای گرانبها و معجون و مانند آن را حفظ کنند، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، رجوع به قوطی شود
حقه و تبنگوی کوچک که نوعاً از چوب تراشند و از نقره و مقوا و جز آن نیز سازندو در آن سنگهای گرانبها و معجون و مانند آن را حفظ کنند، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، رجوع به قوطی شود
بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فرومردن خون در زخم. (از منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قرت الدم قروتاً. (منتهی الارب)
بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فرومردن خون در زخم. (از منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قرت الدم قروتاً. (منتهی الارب)
چیزی است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند ترش تر گردد و به خورد یوز دهند دفع صفرای وی کند، و به فارسی پلینوی. (بهار عجم) (آنندراج). و قراقروت پینوی سیاه را گویند. (آنندراج) : این چرخ پلنگ خوی من رو نکند یوزی است که با قروت من خو نکند پیراهن یوسفم سراپا لیکن گر پیش زلیخا فکنی بو نکند. مسیح کاشی (از آنندراج) (از بهار عجم). - قره قروت، کشک سیاه
چیزی است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند ترش تر گردد و به خورد یوز دهند دفع صفرای وی کند، و به فارسی پلینوی. (بهار عجم) (آنندراج). و قراقروت پینوی سیاه را گویند. (آنندراج) : این چرخ پلنگ خوی من رو نکند یوزی است که با قروت من خو نکند پیراهن یوسفم سراپا لیکن گر پیش زلیخا فکنی بو نکند. مسیح کاشی (از آنندراج) (از بهار عجم). - قره قروت، کشک سیاه
بر هم خوردن. (آنندراج) (بهار عجم). صورت نگرفتن کاری. (چراغ هدایت). - قروتی شدن معامله، بر هم خوردن کار. (آنندراج) (بهار عجم) : بهادران چون دیدند معامله قروتی شد برمالیدند. (آنندراج) (بهار عجم، از نعمت عالی که درباره محاصرۀ حیدرآباد گفته است)
بر هم خوردن. (آنندراج) (بهار عجم). صورت نگرفتن کاری. (چراغ هدایت). - قروتی شدن معامله، بر هم خوردن کار. (آنندراج) (بهار عجم) : بهادران چون دیدند معامله قروتی شد برمالیدند. (آنندراج) (بهار عجم، از نعمت عالی که درباره محاصرۀ حیدرآباد گفته است)
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی پینوک چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی پینوک چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو